⚜?⚜?
?⚜?
⚜?
?
 سوره قصص آیه۲۳ 

… … … … … … ????? … … … … … .
آیه۲۳) ۲۳وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لانَسْقِی حَتّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ

… … … … … … …⚜⚜⚜⚜… … … … … … ترجمه:
آیه۲۳) ۲۳ ـ و هنگامى که به (چاه) آب مدین رسید، گروهى از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب مى کنند; و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندانخویشند (و به چاه نزدیک نمى شوند; موسى) به آن دو گفت: منظور شما (از این کار) چیست؟ گفتند: ما آنها را آب نمى دهیم تا چوپان ها همگى خارج شوند; و پدر ما پیر مرد کهنسالى است .

… … … … … … ????? … … … … … .
تفسیر آیه۲۳) یک کار نیک درهاى خیرات را به روى موسى گشود!

در اینجا صحنه ورود موسى(علیه السلام) به شهر مدین است…
این جوان پاکباز، چندین روز در راه بود، راهى که هرگز از آن نرفته بود، و با آن آشنائى نداشت، حتى به گفته بعضى، ناچار بود با پاى برهنه این راه را طى کند، گفته اند: هشت روز در راه بود، آن قدر راه رفت که پاهایش آبله کرد.
براى رفع گرسنگى، از گیاهان بیابان و برگ درختان استفاده مى نمود، و در برابر این همه مشکلات و ناراحتى ها، تنها یک دل خوشى داشت، و آن این که: به لطف پروردگار از چنگال ظلم فرعونى رهائى یافته است.
کم کم، دورنماى مدین در افق نمایان شد، و موجى از آرامش بر قلب او نشست، نزدیک شهر رسید، اجتماع گروهى نظر او را به خود جلب کرد، به زودى فهمید، اینها شبان هائى هستند که براى آب دادن به گوسفندان، اطراف چاه آب اجتماع کرده اند.
هنگامى که موسى در کنار چاه آب مدین قرار گرفت گروهى از مردم را در آنجا دید که چارپایان خود را از آب چاه سیراب مى کنند (وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النّاسِ یَسْقُونَ).
و در کنار آنها دو زن را دید که گوسفندان خود را مراقبت مى کنند، اما به چاه نزدیک نمى شوند (وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ).
وضع این دختران با عفت، که در گوشه اى ایستاده اند و کسى به داد آنها مى رسد، و یک مشت شبان گردن کلفت، تنها در فکر گوسفندان خویشند، و نوبت به دیگرى نمى دهند، نظر موسى را جلب کرد، نزدیک آن دو آمد گفت: کار شما چیست ؟! (قالَ ما خَطْبُکُما).
چرا پیش نمى روید و گوسفندان را سیراب نمى کنید؟
براى موسى(علیه السلام) این تبعیض و ظلم و ستم، این بى عدالتى و عدم رعایت حق مظلومان، که در پیشانى شهر مدین به چشم مى خورد، قابل تحمل نبود، او مدافع مظلومان بود، و به خاطر همین کار، به کاخ فرعون و نعمت هایش پشت پا زده و از وطن آواره گشته بود، او نمى توانست راه و رسم خود را ترک گوید، و در برابر بى عدالتى ها سکوت کند.
دختران در پاسخ او گفتند: ما گوسفندان خود را سیراب نمى کنیم، تا چوپانان همگى حیوانات خود را آب دهند و خارج شوند و ما از باقیمانده آب استفاده مى کنیم (قالَتا لانَسْقِی حَتّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ).
و براى این که این سؤال براى موسى(علیه السلام) بى جواب نماند که چرا باید پدر این دختران عفیف آنها را به دنبال این کار بفرستد؟ افزودند: پدر ما پیرمرد کهنسالى است پیرمردى شکسته و سالخورده، (وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ).
نه خود او قادر است گوسفندان را آب دهد، و نه برادرى داریم که این مشکل را متحمل گردد، و براى این که سربار مردم نباشیم چاره اى جز این نیست که این کار را ما انجام دهیم. تفسیر نمونه)
?
⚜?

 

       

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
نظر از: حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت [عضو] 

زیبا و بکر

1396/12/05 @ 11:52


فرم در حال بارگذاری ...