سرتاپايم را خلاصه کنند میشوم” مشتی خاک “

که ممکن بود “خشتی” باشد در دیوار یک خانه 

یا “سنگی” در دامان یک کوه

ياقدري” سنگ ریزه “درانتهای یک اقیانوس 

شاید” خاکی “از گلدان 

یا حتی” غباری” بر پنجره 

اما مراازاين میان برگزيدند،برای “نهايت” برای “شرافت” برای” انسانیت “

وپروردگارم بزرگوارانه اجازه ام دادی برای :"نفس کشیدن “دیدن “شنید “"فهمیدن”

وارزندام کرد بابت نفسی که  درمن دمید من منتخب گشته ام :برای قرب برای 

رجعت برای سعادت 

من مشتی از خاکم که خدايم اجازه ام داد به “انتخاب “به “تغيير"به “شوریدن” به 

“محبت “

وای برمن اگر قدر ندانم ……!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...