،،قربانی =قرب،آنی
..به دمی بگذر …از هر چیز و آن دم به کوتاه زمانی به نزد او خواهی رسید ….
قربانی که کردی …
راستی ..
انسان ،،قربانی چه آورده ای ؟
مال ؟
فرزند؟
نام و نشان ؟
پس از اینها چه ؟
بدیها را؟
چیزی برای خود نگاه داشته ای؟
هیچ چیز را نگاه مدار ….
همه را بیاور
به قربانگاه که آمدی زیباترین هایت را بیاور
اسم و رسمی نکو داری ؟
صفات پسندیده ؟
همه را بیاور
عاشق هم شده ای ؟
بیاور ….عشق زیباست
بارت سبک میشود انسان ….
از این در که بگذری …
سبک خواهی بود
بی هیچ نشانی از خود
راستی
دمی صبر کن انسان
جان را چه کردی ؟ آوردی؟
جانا ….از مال و جان و صفات و بود و نبودت را که از من داشته ای و امانتی بود بر تو
از خودت قربانی ای بیاوری
سراغی از آن داری ؟
تو ثانیه ای بر خود مالک نبودی و قرنها برای تصرف خود جنگیده ای و مجادله کرده ای ….
حیرت میکنی میدانم
چگونه آنکس که خود از خود نشانی ندارد ….قربانی بیاورد ؟
و ….گذر که کردی بر این قربانگاه با چشمی روشن تر از قبل ….آگاه خواهی شد که ،،
حال اندیشه ای نو لازم است

قربانی چیست ؟
چه چیز داری از خود برای قربان کردن؟

و انسان …..تو که پیش از این از هر امانتی که به تو داده ایم را آورده ای
و درس شیرین موت قبل از مرگت ترا سبک تر از همیشه کرده است
مرده را نه تاب اندیشیدن و نه تاب بخشش و قربان کردن نیست …

مرده …نیست که باشد و قربانی کند …
که مرده …
خود عینِ قربانیست …..
،،
مرده باد هر چه پرده افکند میان عابد و معبود
و مرده باد هر چه نفس است حاضر به منیت
و این مردن چه گوارا و شیرین است وقتی قربانگاه ناظری چون او دارد و قربانی ای چون تو ….
و دیگر هیچ نشانی از تو نخواهد ماند که تنها حاضر مطلق خداست و قرب ،آن
….به آنی …حاصل خواهد بود .
آن دم که تو دمی از خویش ….حذر کنی ،،

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...