نماز را قضا هست، حضور را قضا نیست.»

در تلقّی عرفانی، نماز و عبادات قرار است که ما را به «حضور» و بیداری برسانند.
از حجمِ غفلت و خواب‌رفتگی ما بکاهند و سعادتِ تنفس در فضای «حضور» را به ما ارزانی دارند.

شمس تبریز می‌گوید عبادت‌ها قضا می‌شود و می‌توان آنها را جبران کرد، اما لحظه‌ای که به غفلت از زندگی و خدا که در حقیقتِ نور زندگی است سپری می‌شود، قابل جبران و قضا کردن نیست.
چرا که لحظه‌ای که می‌رود، دیگر برای همیشه رفته است.
لحظه‌ای که بدونِ حضور قلب سپری می‌شود، برای همیشه از کف رفته است.

«تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَة سِتینَ سَنَة. مراد از آن تفکّر، حضور درویش صادق است، که در آن عبادت هیچ ریایی نباشد. لاجرم آن بهْ باشد از عبادت ظاهر بی‌حضور.

” نماز را قضا هست، حضور را قضا نیست.”

فقرای محمّدی در این کوشند که لا صَلَواة اِلّا بِحضورِ القَلب. نه که صورت آن رها کنند خوش‌آمدِ نفس را.»(مقالات، شمس تبریز)

روایت منسوب به پیامبر را که «ساعتی تفکر بهتر از شصت سال عبادت است» به همین شیوه تعبیر می‌کند.
می‌گوید ساعتی حضور، بهتر از ده‌ها سال عبادتِ بی‌حضور است؛ و نماز، بدونِ حضور قلب، فاقد حقیقت و معناست.

با این حال شمس تذکر می‌دهد که نباید همین صورت‌ها و شیوه‌های عبادی را دست‌‌‌ِکم گرفت و از سرِ خوش‌آمدِ نفس، کنار نهاد.
اما آنچه باید در نظر داشت این است که حضورِ بی‌طاعت، بهتر از طاعتِ بی‌حضور است.
یعنی آنکه حقیقت عبادات را که تجربه‌ی «حضور» است به شیوه‌ی دیگری پیدا کند وضع بهتری دارد از کسی که به عبادتی عاری از حضور، تن داده است.

✍️ 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...