نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

‍ ,,تمثیل رسم الف(ا)

روزی استاد خطاط مرا گفت:
بنویس “الف” به قامت سه نقطه!
خوشحال به خانه باز آمدم و با خود گفتم که مرحبا؛ از این آسان تر؟!
غافل آنکه، مشکل ترین رسم، رسم (ا) الف است.
سه نقطه بر فراز هم، هر سه نامتناهی، و یک، “یک"، که مثل هیچ یکی نیست.
چه آن نیز نامتناهی است و خود زیر بنای همه چیز. چه یکی؟! “هزار” است بر خود فرو رفته!
“سه نقطه” که نشانه ی بی حد و حصر و مستمر، و یک “یک"ی که از اعداد نیست، و اینها تواَمان “هزار” شده اند، پنهان و آشکار!
“هزار” اسم برای آن “یکی"!
پس آن “اَلْف” (هزار) شد.
که اَلْف(هزار) و اَلِف، یکی اند در این وادیِ وحدت در کثرت و بالعکس.
و چون نیک بر “الف” بنگریستم، “سه یک” در آن پدید آمد (ااا)، که هر کدام خود باز به قامت سه نقطه اند.
“الف” چون ظاهر شود، بیدرنگ سه جهان مطلق شکل گیرد در بی شکلی، هر سه بی عرض و طول، چونان سه دایره ی متحد المرکز، اما بدون محیط.
ظاهر و باطن، و برزخی شگفت که واسط است. خدایا سه نقطه و سه خط، و هر خطی باز برخوردار از سه “نقطه"ی لایتناهیِ نادیدنی، جهانهایی کشیده از ناکجا تا ناکجا، “لا تُعَدُّ و لا تُحصَی“، و اینها همه در یک الف(ا)؟!!!!
قلم افتاد، که من این نتوانم!
چگونه آن را کِشَم؟! این الف نیست، همه ی عوالم است بِلا حدود!

خاموش شدم,,چه نه قلم یارای کشیدن داشت و نه صفحه ی ذهن، یارای حمل.

پس ننوشتم تا از عظمتش نکاهم. و صبح که شد، از استاد خطاط، چندین ترکه بخوردم، با شماتت بسیار؛ که تو بنویس و بر ذهنت مُهر بزن، چه آنکه قرار است بسازد کس دیگر است.
تا الف نباشد، چیزی نباشد. نه چیزی و کلمه ای که فرود آید و باز عروج,,


موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...