بساب و بسپار

دیروز،، صاحبدلی می‌گفت در سفری بودیم و من مشغول تمیز کردن اجاق گاز بودم.
جرم‌های ضخیم و بدخیمی بسته بود. سیم را برداشتم و مشغول سابیدن شدم. نمی‌دانستم که این سابیدن‌ها کی نتیجه‌ی کامل خواهد داد.
یادِ آینه‌ی زنگاربسته‌ی دل افتادم و اینکه کاش سیمی بود متناسب دل،، تا همه‌ی جرم‌های کدر را می‌سابید.
نمی‌دانم این سابیدن‌‌ها کی دل مرا صاف می‌کنند، و اصلا صاف می‌کنند؟
با خود اندیشیدم که سابیدن‌ها کار ماست و مصفاکردن دل، کار خدا.
«دلت را خانه‌ی ما کن، مصفّا کردنش با من».
کار ما این است که دستمال تمیزی برداریم و به ظرافت و تأنی، شیشه‌ی پنجره را پاک کنیم.
دمیدن صبح را باید بسپاریم به خورشید. دل را بسابیم و نتیجه را به خدا بسپاریم. سابیدن صفحه‌ی اجاق گاز،، مرا به قاعده‌‌ای سلوکی راهیاب کرد: بساب و بسپار.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...