کمال انسان در محاسبة اعمال

بلند طبعی و بریدن طمع و امید از دیگران در راه تقویت عمل، بر هر مسلمانی لازم است. با رعایت این اصلِ اساسی است که شخصیتِ عملی انسان محفوظ می­ماند و در پرتو آن می­تواند سربلند و به دور از وسوسه­های شیطان درون و برون زندگی کند. آن کسی که به دنبال بررسی و محاسبة دقیق اعمال و کردار خویش است، خود را عزیز کرده و شخصیت ایمانی خود را نیز حفظ کرده است.

مراعات این اصل در بعضی از افراد بیش از دیگران است. وقتي به مكه مشرف شدم، در كنار كعبه مردي را ديدم كه نشسته و مشغول عبادت بود، دفترچه­ای نیز به همراه داشت و می­دیدم که آن را از جیبش بيرون آورد و مرتب آن را نگاه می­کرد و می­نالید. کنجکاو شدم که چرا اين كار را مي­كند؟! لحظاتي او را زير نظر داشتم تا اینكه متوجه من شد و گفت: اگر بخواهيد می­توانید این دفترچه را ببینید! دفترچه را که نگاه کردم، دیدم که بالای هر صفحه تاريخ زده شده و پایین همان صفحه نوشته شده بود كه مثلاً «در ساعت فلان در فلان اداره کار دارم و …»، بعد هم نوشته بود که «چرا در آنجا فلان حرف را زدم؟» یا «این کارم در فلان مکان درست نبود!» و یا «در فلان جا غیبتی را مرتکب شدم و …»، تمام روزهاي خودش را در آن دفترچه محاسبه کرده بود. هنگام خداحافظی به من گفت: این دفترچة گناهانم می­باشد، من این­ها را می­شمارم، ولی می­دانم که خدای من بیش از این را می­شمارد!.

از این داستان باید درس بگیریم و هر لحظة از عمر خود را در راه رسیدن به معروف حقیقی و کمال واقعی صرف کنیم و همیشه خود را آمادة دریافت الطاف رحمانیة الهی کنیم؛ چون وقتی به ما بگویند: «لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها؛[1] هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته مگر اينكه آن را به شمار آورده است؟!»، دیگر پشیمانی سودی نداشته و اجازة برگشت هم برای جبران گذشته نخواهند داد. انسان اگر به جای عارف­نگری، معروف­نگر باشد و اگر بجای الفاظ­نگری، معناگرا باشد، اندیشه­اش زیبا شده و ترسیم اهدافِ نامحدود برایش آسان­تر و روشن­تر خواهد شد.

دقت در آثار الهی برای رسیدن به کمال

گاهي اوقات انسان با دقت در آثار خلقت الهی، به خدا كه همان كمال واقعي است مي­رسد؛ مثل آن حشره شناس آلماني كه مي­گوید: من خداشناس نبودم اما رشته­اي كه در آن تحصيل مي­كردم (حشره­شناسی) مرا به جايي رساند كه گفتم مگر می­شود این نظام بدون مدیر و مدبّر باشد؟ اين امکان ندارد! وقتي در زندگي حشرات دقت كردم، شگفتي­هاي زيادي ديدم كه مرا عميقاً در فكر فرو برد و فهميدم كه اين جهان نمي­تواند بدون خالق باشد؛ از جمله اینکه حشره­ای را دیدم که از مگس بزرگتر و از زنبور عسل کوچک­تر بود، این حشره کرم خاکی را شکار کرده و طوری نیش می­زد که نمیرد، بعد روی این کرم تخم می­گذاشت و آنجا را ترک می­کرد. تعجب کردم که چرا این حشره، کرم خاکی را نمی­کُشد!

بعد از تحقیق دریافتم که حق با این حشره است، چراکه اگر نیش جانداری به کرم خاکی بزند کرم می­میرد و متعفن می­گردد، لذا کرم تا بیرون آمدن نوزاد حشره از تخم، زنده می­ماند و وقتی نوزادش متولد شد از این کرم تغذیه می­کند. از کار حشره دریافتم که مگر می­شود جهان مدبری نداشته باشد.

بر این اساس است که قرآن کریم به ما می­فرماید: «فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّه‏»؛ در آثار رحمت خداوند نظر بکنید تا در رسیدن به هدف و کمال واقعی از این آثار درس بگیرید.

توجه به آثار ائمه علیه­السلام رمز کمالِ انسانی یکی از مهم­ترین اسباب موفقیت و رسیدن به کمال، توجه زیاد به زیارات و توسّل به ائمة اطهار علیهم­السلام مخصوصاً وجود ذی­جود و مسعود واسطة غیب و شهود حضرت بقیّة الله الاعظم عجل­الله­تعالی­فرجه­الشریف است. همین توسّلات آدمی را در تحصیل کمال و کسب درجات نفس، فراوان یاری می­دهد. پس نباید از آن غافل بود.

محدث قمی رحمه­الله می­نویسد: سیّد نعمت الله جزائری چون در اوایلِ تحصیل قادر بر تهیّه چراغ برای مطالعه نبود، از نورِ مهتاب استفاده می­کرد و بر اثر کثرت مطالعه و نوشتن، چشمش ضعیف و کم نور شد. از این­رو تربت سیدالشهدا و سائر ائمه علیهم­السلام را به چشم خود می­کشید و از برکت آن تربت­ها روشنی دیده­اش افزون می­گشت.

محدث قمی اضافه می­کند: این موضوع ابداً جایِ شگفتی نیست، زیرا بعضی نقل کرده­اند که افعی وقتی کور می­شود، چشمانش را به گیاهی می­مالد و بر اثر آن، دوباره بینا می­شود. وقتی خداوند متعال در آن گیاه این خاصیت را قرار داده است، چه عجب که در تربت فرزند پیامبر صلی­الله­علیه­وآله چنین اثری وجود داشته باشد؟!

ایشان می­افزاید: این احقر نیز هرگاه به سبب زیاد نوشتن چشمم ضعفی پیدا می­کند، تبرّک می­جویم به ترابِ مراقد ائمه علیهم­السلام و گاه­گاهی به مسّ کتابتِ احادیث و اخبار، و بحمدالله چشمم در نهایتِ روشنی است و امیدوارم که إن­شاءالله در دنیا و آخرت چشمم به برکات ایشان روشن باشد.[2]

فرزندِ بزرگ محدث قمی می­گوید:

فراموش نمی­کنم زمانی که در نجف اشرف بودیم، پدرم یک روز صبح – در حدود سال 1357ق یعنی دو سال قبل از وفاتشان – از خواب برخاستند و گفتند: «امروز چشمم به شدت درد می­کند و قادر به مطالعه و نوشتن نیستم» و بسیار غمگین به نظر می­رسید. تقریباً زبانِ حالش این بود که شاید خاندان پیامبر صلی­الله­علیه­وآله مرا از خود طرد کرده باشند. آن مرحوم عادت داشت که گاهی این مطلب را با تأثّر می­گفت و می­گریست. من در آن اوقات مشغولِ تحصیل بودم. به مدرسه رفتم و ظهر که به خانه برگشتم، دیدم ایشان مشغولِ نوشتن­اند. عرض کردم: چشمتان بهتر شد؟ فرمود: «درد به کلی مرتفع گردید». سؤال کردم: چگونه معالجه فرمودید؟ پاسخ داد: «وضو گرفتم و مقابلِ قبله نشستم و کتاب کافی را به چشم کشیدم، درد چشمم برطرف شد». تا پایانِ عمر دیگر به درد چشم مبتلا نگردید.[3]

آیت الله بروجردی رحمه­الله نیز فرموده­اند:

دورانی که در بروجرد بودم، چشمانم کم نور شده بود و به شدت درد می­کرد، تا اینکه روز عاشورا هنگامی که دسته­های عزاداری در شهر به راه افتاده بود، مقداری گِل از روی سرِ یکی از بچه­های عزادار دسته – که به علامت عزاداری گِل به سر خود مالیده بود – برداشتم و به چشمان خود کشیدم. در نتیجه چشمانم دید و نور خود را بازیافت و دردش تمام شد. ایشان تا آخر عمر هیچ گاه به عینک نیازی نداشت.[4]

حضرت امام خمینی قدس­سره­الشریف نیز در تمام مدت اقامت خویش در نجف اشرف، جز در موارد استثنائی، برنامة زیارت هر شبة ایشان ترک نشد. در اغلب ایّام زیارتی، در کنار قبر امام حسین علیه­السلام بودند و دهة عاشورا هر روز زیارات عاشورایی معروف را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن می­خواندند.

علاقة امام به اهل بیت علیهم­السلام وصف ناشدنی است. امام عاشق آنها بود، عاشقی که تا صدای «یاحسین» بلند می­شد بی­اختیار اشک می­ریزد. امام با اینکه در برابر مصیبت­ها صابر بود و حتی در برابر مشکلاتی چون شهادت حاج آقا مصطفی اشک نریخت، اما به مجرد اینکه یک روضه­خوان می­گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله» قطرات اشک از دیدگانش فرو می­چکید.[5]



[1] . سوره کهف، آیه49.
[2] . القواعد الرضویه، ص695.
[3] . حاج شیخ عباس قمی مرد تقوا و فضیلت، ص56و57.
[4] . سیمای فرزانگان (رضا مختاری)، ص164.
[5] . سیمای فرزانگان، ص150.

               

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...