بیت الزینب


دی 1395
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30  





جستجو


 



#شهید مدافع حرم

به گوش شهر بخوان که عیار بالا رفت
در انتخاب شدن انتظار بالا رفت

دلت رضاست اگر بر مسیر بسم الله
خوشا به آن که بر این اختیار بالا رفت

تو سربلند ترینی نترس اگر که سرت
به روی نیزه و یا روی دار بالا رفت

زمین اگر بزنندش، زمین نخواهد خورد
هر آن که در نظر این تبار بالا رفت

بیا و مالک اشتر بمان در این صفین
اگر به دست علی ذوالفقار بالا رفت

دوباره سمت حرم تیر و سنگ می‌آید
اگر غلط نکنم بوی جنگ می‌آید

در این سکوت زمستانه عید آوردند
به روی دوش جماعت شهید آوردند

کبوتران حرم باز می‌رسند از راه
به عزت و شرف لا اله الا الله

رجز بخوان برود هر کسی که عاشق نیست
زمان گذشته و این کربلای سابق نیست

کفن بپوش و بگو شیعه مرد میدان است
حرم نباشد اگر قلب ما هراسان است

اگر نفس به لب ماست چاره لازم نیست
شهادت است هدف استخاره لازم نیست

بگو که سفره ی شاه از کرم نمی‌افتد
که زخم می‌خورد اما علم نمی‌افتد

بر آی صبح که وقت ادامه ی شب نیست
ز نحسی سلفی ها جهان مرتب نیست

به گوش اهل سیاهی بخوان که حیدری ام
رجز کنار علی در توان مرحب نیست

رسیده ایم که در پای عشق جان بدهیم
مدافعان حرم را مقام و منصب نیست

شهید اگر نشوم از حرم نخواهم رفت
به لب نمی‌زنم آن باده که لبالب نیست

به شوق زینب کبری دمشق می‌آییم
چه باک سر برود، ما به عشق می‌آییم

نمرده ایم بگو تا مرام صهیون هست
شکوه حیدری تیپ فاطمیون هست

به نور ماه همه تکه های آینه ایم
برادریم که ایرانی و افاغنه ایم

اگر چه خون جوانان نمی‌رود از یاد
فدای حضرت زینب سرش سلامت باد

اگر که دل نگرانیم و در مجاهدتیم
به زیر دین غم بانوی مقاوتیم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-10-29] [ 08:34:00 ب.ظ ]




امروز بیست نهم دی ماه مصادف با روز غزه است . شما را به دیدن یکی از سروده ها در این خصوص دعوت می کنم.

#سوال های بی جواب کودک غزه

بیا ای کودک غزّه
شکوه فصل زیتون است
کنون که غزّه ات درخون
تپیده بادلی پر خون
صدایت از پی فریاد
برای غزّه ی برباد
ستون دود و آتش را
به بازیش نمی خواند
زبهر عشق میهن را
چه مجنون وار می خواهد
صدای بمب و نارنجک
برای گوش آشنای او
غریب و مبهم و گنگ است
تسلایش نخواهد کرد
به فردایی نظر دارد
جهانی امن می خواهد
غذایی گرم می خواهد
چه جایی نرم می خواهد
نوایی از سر هستی
برای کودک غزّه
نشان شور و احساس است
نشان از زندگی امن
نشان از اصل آزادی
همان آرامش مطلق
که از پیران او بردند
به زور جنگ و سرنیزه
به زور بمب و نارنجک
به زور تیر و توپ و تانک
درون کودک غزّه
کنون بیدار شد حسّی
که از اوج همان احساس
صدای بانگ او برخاست :
منم آن کودک صبرا
که با تیر جهودان و ستمکاران
بخفتم در درون خاک
ولی بیدار بیدارم
که با بیداری نسلم
عزادارست صهیونیسم
به جای تیر و ترکش ها
سخن ها دارم با دشمن
چرا با ما چنین کردند؟
چرا قلبم حزین کردند؟
چرا نسلم پریشان است؟
چرا خلقم عزادار است؟
مگر با وی چه کردیم ما!؟
مگر از وی چه بردیم ما!؟
چرا خاکم به تاراج است؟
چرا در شهر من شهرک بناگشته؟
چرا آن مسجد اقصی
کنون در بند و زنجیراست؟
چرا اهل عبادت را
در این مسجد نمیزارند؟
مگر مسجد از آنان است!؟
مگر قبله از آنان است!؟
چرا پاسخ نمی گویند؟
مسلمانی کجاست اکنون؟
بیا ای کودک همپا
بیا ای رهبر فردا
سیاهی رخت بر بسته
سپیدی ، بخت نو آمد
ببین در مصر و در تونس
کنون مردم چه آزادند
بیا ای کودک بیدار
ببال بر خود تو ای هوشیار
که فردا روز کار توست
دلت را به خدا بسپار
تو هم با زور فریادت
فلسطینت بکن بیدار

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ب.ظ ]