بیت الزینب


خرداد 1396
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    





جستجو


 



 

برخورد کریمانه؛ آداب معاشرت اسلامی

 

هميشه عمل هاي بزرگ و اقدام هاي والا، از سوي صاحبان روح هاي بلند سر مي زند. اينكه نيكي را به نيكي پاسخ دهيم و به لبخند ديگري با لبخند پاسخ دهيم، رفتاري عادي است.

برخورد كريمانه، نشان دادن نوعي «مناعت طبع» و «بلند همتي» و «روحيه والا» است كه ديگران را هم تحت تأثير قرار مي دهد. مثل آنكه بدي را با نيكي پاسخ بگويي و قهر و خشونت را، با محبت و عاطفه.

فتوّت و جوانمردي در برخورد، يكي از اين گونه «بزرگواري»ها در معاشرت هاست. «خود» را نديدن و براي «ديگران» در قاموس زندگي شخصي، جايي باز كردن و دلي به دست آوردن و تكيه گاهي براي يك بينوا گشتن!

ضعيفان و جوانمردان

صاحبان دل هاي شكسته، در پي مرهم گذار، چشم به اين سو و آن سو

مي دوزند. غريبان بي پناه، در تنگناهاي زندگي در سايه همت و فتوّت آزادمردان مي آرمند و مظلومان بلاديده، دل را با دستِ گرم و نوازشگر جوانمردان خوش مي سازند و به حمايت و ياري آنان دلگرم و اميدوارند.

اگر در جامعه، افراد آزاده اي نباشند كه عشق محرومان و ضعيفان را در دل دارند، ستمگران روزگار آنان را سياهتر مي كنند و بي دردان، تهيدستان را به روز سياه مي نشانند.در عهد كهن، رمز و راز پيدايش گروههايي از «جوانمردان» و «عيّاران»، همين روحيه خدمت به همنوع و ياري بي دفاع و پناه بودن براي بي پناهان بوده است.

برخورد كريمانه، نشان دادن نوعي «مناعتِ طبع»، «بلندهمتي» و «روحيه والا» در معاشرت با ديگران است، يعني «خود» را نديدن و براي «ديگران» در قاموسِ زندگي فردي خود، جايي باز كردن.

فتوّت و جوانمردي، زيباترين آرايش يك انسان است. به فرموده امير مؤمنان(ع):

«ما تَزَيَّنَ الأنسانُ بِزينةٍ اَجْمَلَ مِنَ الفُتُوَّةِ»(1) انسان به هيچ زينتي، زيباتر از مروّت و جوانمردي آراسته نشده است. 

مفهوم فتوّت

بي دردي و بي خيالي نسبت به وضع مردم و نياز و محروميّت و مظلوميّت آنان، از مردانگـي و از مسلمانـي به دور است. از آن سو، غم مردم خوردن و حامي مظلوم بودن و ياري به بينوا رساندن، مسلماني و مردانگي است.

آيين «رادمردي» حكم مي كند كه صاحبان قدرت و مُكنت، دستي هم به سر و گوشِ محرومان بكشند و بازوي آنان را بگيرند و از زمين گيري و خاك نشيني بلند كنند، عزّت ببخشند و حرمت گزارند. اين، زكاتِ توانايي و توانگري است!

«مردانگي»، صفت برجسته و ارزشمندي است كه به يك اجتماع زنده آبرو مي بخشد. بزرگواري و كرامت نفس در برخورد با ديگران، خصيصه آزادمرداني است كه از روي فتوّت و جوانمردي، انديشه محرومان را در سر مي پرورانند و مهرشان را در دل. زندگي بي حضور چنين فرزانگاني، نه لذّت دارد، نه زيبايي. جامعه اي كه از جوانمردان خالي باشد، غبار مرگ بر چهره اش نشسته است.

اين سجيّه و خصلت عملي، ريشه در درون و انديشه دارد و از آنجا به رفتار و معاشرت و برخوردها سرايت مي كند. امام علي(ع) مي فرمايد:

«بُعْدُ المرءِ عَنِ الدنيّة فُتُوَّةٌ»(2)

جوانمردي، دور بودن انسان از پستي و فرومايگي است.

و … فرومايگي چيست، جز زور و تحقير، بي حرمتي و تكبّر، خودخواهي و حق كشي، كينه توزي و انتقام جويي، بُخل و حسادت، سخت گيري و بدرفتاري، بي وفايي و دروغ، نفاق و دو رنگي؟ …

و مردانگي چيست، جز ايثار و گذشت، عفو و مدارا، بخشندگي و نوازش، صبوري و تحمل، همت بلند و حسن خُلق، يكرنگي و وفاداري، صداقت و دلجويي؟ …

در ديد شما،  «نامرد » و «پست» و «فرومايه» كيست؟ و مروّت و مردانگي كدام است؟

خواجه عبداللّه انصاري گويد:

«اگر بر روي آب رَوي، خسي باشي، و اگر به هوا پري، مگسي باشي، دل به دست آر، تا كسي باشي!»(3)

و خداوند، همين را مي پسندد و مي پذيرد و پاداش مي دهد، چرا كه دلهاي شكسته، جلوه گاه محبت خدا و اميد به درگاه او است و جوانمردي، آرامش بخشيدن به آن دلهاست. به گفته مولانا:

هزار بار پياده طواف كعبه كني قبول حق نشود گر دلي بيازاري(4) 

در حديثي، اميرالمؤمنين(ع) چارچوب و استخوان بندي مروّت و جوانمردي را اين گونه برمي شمارد كه مي تواند معياري براي هر شخص جهت ارزيابي ميزان فتوّت خويش باشد:

«نِظامُ الفُتُوَّةِ اِحتمالُ عَثَراتِ الاْخوانِ وَ حُسْنُ تَعَهُّدِ الجيران.»(5)

نظام مردانگي، تحمل لغزش هاي برادران و رسيدگي شايسته به همسايگان است.

برخي از نشانه ها

نه فتوّت به ادّعا است، نه جوانمردي به سخن! رفتار و عمل، شاهد مردي و نامردي هر انسان است. فتوّت نيز تنها با عمل است كه مهر تأييد مي خورد و مقبول خاطرها مي گردد، نه با حرف و شعار.

بعضي از نشانه هاي رادمردان كه در روايات آمده، از اين قرار است: روح هاي بزرگ، ظرفيت بخشايش و گذشت نيز دارند. اما افراد حقير و فرومايه، به سرعت در صدد انتقام برمي آيند. به فرموده حضرت علي(ع):

«لَيْسَ مِنْ شِيَمِ الكرامِ تَعجيلُ الأنتقام»(6)

جامعه اي كه از آزادمردان و اهل فتوّت خالي باشد، غبار مرگ بر چهره اش مي نشيند. زندگي بي حضور چنين فرزانگان، نه لذت دارد، نه زيبايي.

شتاب و سرعت در انتقام گرفتن، از اخلاق انسانهاي بزرگوار نيست.

باز هم از كلام حضرت امير(ع) بياموزيم:

«المبادَرةُ اِلَي الْعَفوِ مِنْ اَخلاقِ الكِرامِ، المبادَرَةُ اِلَي الأنتقامِ مِن اَخلاقِ اللّئام»(7)

سرعت در عفو، از اخلاق مردان بزرگوار است و شتاب در انتقام گرفتن، از اخلاقِ فرومايگان

آغاز به نيكي

گاهي كسي از انسان چيزي مي طلبد، انسان هم پاسخ مي دهد. ولي اخلاق جوانمردانه آن است كه حفظ آبروي ديگران كني و پيش از سؤالشان، در رفع نيازشان بكوشي كه اين خصلت، مردانگي و فتوّت است و نشانه كرامت روح. به تعبير حضرت علي(ع) : «الكريمُ مَنْ بَدَءَ بِاحسانِه»(8) كريم، كسي است كه آغازگر نيكي باشد و شروع به احسان كند.

 پاسخ بدي با نيكي

اين رفتار نيز، روحيه اي والا و عفوي بزرگ مي خواهد كه اگر ديگران بدي كردند و ناسزا گفتند و بي اعتنايي نمودند، تو خوبي كني و ادب و احترام نشان دهي و اگر از تو بريدند و قطع رابطه كردند، تو قطع رابطه نكني و پيوندها را نگه داري. در اينجا هم مناسب است اين كلام علوي آويزه گوشمان باشد:

«الكريمُ مَنْ جازي الأسائَةَ بالأحسانِ»(9)

جوانمرد، كسي است كه بدي را با نيكي پاسخ دهد. آري … در عفو، لذتي است كه در انتقام نيست.

 عفو با قدرت

جوانمرد كسي است كه وقتي قدرت دارد و مي تواند انتقام بگيرد، درگذرد و عفو را پيشه خود سازد. علي(ع) فرمود:

«الكَريمُ اِذا قَدَرَ صَفَحَ وَ اِذا مَلِكَ سَمِحَ وَ اِذا سُئِلَ اَنْجَحَ»(10)

جوانمرد و بخشنده كسي است كه:

ـ وقتي قدرت يابد، درگذرد و ببخشايد

ـ و چون توانمند و مالك گردد، عطا كند و ببخشد،

ـ و آنگاه كه چيزي از او خواسته شود، نياز را برآورد.

 غمخواري محرومان

جوانمردان به نيازمندان رسيدگي و نسبت به آنان حمايت و دلجويي مي كنند و خود را در راحت و رنج ديگران شريك مي شمارند.

به قول سعدي: 

• تو كز محنت ديگران بي غمي نشايد كه نامت نهند آدمي 

«پورياي ولي»، از پهلوانان نامدار و عارفي كه از مردانگي او حكايت هاي بسياري زبانزد مردم است،(11) در يك رباعي چنين سروده است:

• گر بر سر نفس خود اميري، مردي مردي نبود فتاده را پاي زدن گر دستِ فتاده اي بگيري، مردي(12) 

جوانمردي همان خوشخويي، بخشندگي، مردم نوازي و رسيدگي به بينوايان است و همه اينها به شكرانه قدرت و تواني كه پروردگار عطا كرده است. 

 

تماشاي جلوه هاي فتوّت و بزرگواري و «برخورد كريمانه» در آينه رفتار بزرگان و اسوه ها، تماشايي تر است. در بخش آينده، نمونه هايي از اين رفتارهاي زيبا و نمونه هاي تاريخي تقديم شما خواهد شد.ادامه دارد.

منابع : 

1- غررالحكم (چاپ دانشگاه)، ج6، ص96. 

2- همان، ج3، ص260. 

3- مناجات، خواجه عبداللّه انصاري (بخش مقالات) ص35. 

4- كليات شمس، جزء 6، ص298. 

5- غرر الحكم، ج6، ص185. 

6- همان، ج5، ص81. 

7- ميزان الحكمه، ج8، ص367. 

8- همان، ص365. 

9- همان. 

10- غررالحكم، ج7، ص346. 

11- فرهنگ فارسي (معين)، بخش اعلام. 

1

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-03-01] [ 10:45:00 ب.ظ ]




همه کار به نام خدا

قرآن در آغاز هر سوره (به جز سوره برائت) و در خلال چندین آیه دیگر به ما آموخته که هر کار را با نام خدا آغاز کنیم، و فضاى روح و جان خویش را با نامش عطرآگین سازیم.
به نام «الله» که جامع همه صفات کمالیه است. خداوندى که «رحمن» و «رحیم» است. این نام مقدّس قلب را جلا، روح را صفا، و جان را نشاط مى بخشد.
یادآورى رحمت عام و خاصش، دنیایى از امید به همراه مى آورد. یادآورى قدرت و توانائى اش به انسان در برابر انبوه مشکلات، قدرت و توان مى دهد. مسلّماً هر کارى را با این روحیه آغاز کنیم به انجام مى رسد; و هر جهاد و تلاشى را با این برنامه شروع نماییم پیروز خواهیم شد.

شرح کلمات آیه

بسیارى از علماى لغت معتقدند که واژه « اسم » در اصل از ماده « سموّ » (بر وزن عُلّو) به معناى ارتفاع و بلندى گرفته شده، و از آنجا که نامگذارى سبب معرفت و شناخت و علّو مقام هر چیز است; واژه « اسم » در این معنا به کار رفته. (1)
«رحمان» و «رحیم»; این دو واژه از ماده « رحمت » گرفته شده، و معروف این است که « رحمان » کسى است که رحمت اش عام است، و همگان را شامل مى شود، در حالى که « رحیم » به کسى گفته مى شود که رحمت اش خاص است، بنابراین رحمانیت خداوند سبب شده است که فیض نعمت اش دوست و دشمن، و مؤمن و کافر را شامل شود; ولى رحیمیّت او ایجاب مى کند که مؤمنان را مشمول مواهب خاصّى در دنیا و

 

آخرت قرار دهد که دور افتادگان از خدا و بى خبران از آن محروم اند.
شاهد این تفاوت امور زیر است:
1. « رحمان » صیغه مبالغه است، و « رحیم » صفت مشبهه; و صیغه مبالغه تأکید بیشترى را مى رساند و دلیل بر گستردگى این نوع رحمت است. ولى بعضى هر دو را صفت مشبهه و یا هر دو را صیغه مبالغه دانسته اند، امّا با این حال تصریح کرده اند که « رحمان » مبالغه بیشترى را مى رساند. (2)
2. بعضى نیز گفته اند: چون « رحیم » صفت مشبهه است و دلالت بر ثبات و استمرار دارد مخصوص مؤمنان است ولى « رحمان » که صیغه مبالغه است چنین دلالتى ندارد.
3. « رحمان » نام مخصوص خدا است و به غیر او اطلاق نمى شود; در حالى که « رحیم » هم به او گفته مى شود و هم به غیر او; و این دلیل بر آن است که مفهوم « رحمان » رحمت گسترده ترى است.
4. این قاعده در ادبیات عرب معروف است که «زیادةُ المبانى تَدُلُّ عَلى زِیادَةِ المَعانِى» : «یعنى واژه اى که حروف اش بیشتر است مفهوم آن نیز بیشتر است» و چون « رحمان » پنج حرفى، و « رحیم » چهار حرفى است; بنابراین مفهوم « رحمان » وسعت بیشترى دارد. (3)
5. این تفاوت را بعضى، از آیات قرآن نیز استفاده کرده اند. زیرا « رحمان » در قرآن غالباً به صورت مطلق آمده، در حالى که « رحیم » در بسیارى از موارد مقیّد است. مانند: (إِنَّ اللهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ) : «زیرا خداوند نسبت به مردم، رئوف و مهربان است» ( 4)  ( وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً ): «او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است» ( 5) (إِنَّ اللهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً): «خداوند نسبت به شما مهربان است» ( 6) در حالى که « رحمان » بدون این قیود ذکر شده و دلیل بر عمومیت رحمت او است.
6. بعضى از روایات نیز شاهد این تفاوت است. در حدیث پر معنایى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم:«الرَّحمنُ اِسْمٌ خاصٌ بِصِفَة عامَّة، وَالرَّحیمُ اسمٌ عامٌ بِصِفَة خاصَّة»: «رحمن اسم خاص است (مخصوص خداوند) امّا با وصفى عام ـ مفهوم رحمتش دوست و دشمن را در بر مى گیرد ـ ولى رحیم اسم عام است به صفت خاص (این اسم هم بر خداوند و هم غیر او اطلاق مى شود، ولى مفهومش رحمتى است مخصوص مؤمنان)». ( 7)
امّا با تمام اینها نمى توان انکار کرد که گاهى این دو واژه به یک معنا به کار مى رود; مانند آنچه در دعاى عرفه از امام حسین(علیه السلام) نقل شده است: «یا رحمنَ الدُّنیا وَالآخِرةَ وَرَحِیْمَهُما»: «اى خدایى که رحمان دنیا و آخرت و رحیم هر دویى» ولى این ممکن است یک استثنا بوده باشد; بنابراین منافاتى با تفاوت فوق ندارد.

از آن جا که قادر مطلق، و رحمن و رحیم واقعى، تنها ذات پاک خدا، و عالم هستى سفره احسان او است، و هرکس هرچه دارد از او دارد، باید فقط از او استمداد جست، و به نام او آغاز کرد.

چرا فقط با نام خدا شروع مى کنیم؟!

از آن جا که قادر مطلق، و رحمن و رحیم واقعى، تنها ذات پاک خدا، و عالم هستى سفره احسان او است، و هرکس هرچه دارد از او دارد، باید فقط از او استمداد جست، و به نام او آغاز کرد. آیات مربوط به « بسم الله» و روایاتى که در این زمینه وارد شده نیز همه بر همین معنا تأکید مى کند.
در آیه «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» که در آغاز تمام سوره هاى قرآن جز سوره برائت آمده; اعلام مى کنیم که کار خود را به نام خداوند «رحمن» و «رحیم» آغاز مى کنیم; و در انجام برنامه هاى خویش از او یارى مى جوییم. (8)
کار و برنامه ما هرچه باشد فانى و ناپایدار است، محدود و کوچک است; امّا هنگامى که آن را به ذات پاکى پیوند مى دهیم که پایدار و جاویدان و نامحدود و بى انتها است، رنگ او را به خود مى گیرد، و از عظمت و جاودانگى او بهره مند مى شود.
نیروى ما هرچه باشد ضعیف است; امّا هنگامى که این قطره هاى ناچیز به اقیانوس پر عظمت قدرت الهى ضمیمه شود عظمت پیدا مى کند، و روح و درک و آمادگى تازه اى به ما مى بخشد، و این است رمز بسم الله در آغاز هر کار!
این حقیقت را می توان از آیات دیگری از قرآن دریافت؛
مثلا در آیه شریفه: «اقْرَأْ بِسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ»(علق، آیه 1) سخن از خطاب جبرئیل امین در آغاز بعثت به پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) است; آنجا که پیامبر را در آغوش گرفت و فشرد، و گفت: «بخوان بنام پروردگارت که جهان را آفرید».
به این ترتیب جبرئیل نیز نخستین برنامه رسالت خود را به هنگام بعثت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) با نام خدا شروع کرد.
و آیه کریمه «وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»(هود، آیه 41) از داستان نوح(علیه السلام) سخن مى گوید. هنگامى که لحظه طوفان و مجازات هاى کوبنده الهى نسبت به قوم کافر و سرکش فرا رسید و کشتى را آماده حرکت ساخت و به یاران اندک خود که از هشتاد نفر تجاوز نمى کردند دستور داد سوار کشتى شوند، و گفت: به نام خدا بر آن کشتى سوار شوید; حرکت شما با نام خدا باشد، و هم توقف شما با یاد او، سپس از غفران و رحمت الهى کمک مى گیرد و مى گوید: (إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ ) .
همچنین در آیه «قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلَؤُا إِنِّى أُلْقِىَ إِلَىَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلاَّ تَعْلُوا عَلَىَّ وَأْتُونِى مُسْلِمِینَ»(نمل، آیه 29 ـ 31) سخن از نامه اى است که سلیمان(علیه السلام) ، بعد از آن که هُدهد او را از قوم سبا و بت پرستى آنان با خبر ساخت; براى ملکه سبا نوشت.
هنگامى که این نامه به دست ملکه سبا رسید اطرافیان و درباریان را جمع کرد و به آنها گفت: «این نامه با ارزشى است که از سلیمان(علیه السلام) به من رسیده است; و مضمون آن این است: به نام خداوند بخشنده مهربان، برترى جویى بر من نکنید و به سوى من آیید و تسلیم حق باشید.»

از مجموع چهار آیه فوق به خوبى استفاده مى شود که آغاز هر کار باید به نام خدا صورت گیرد; خواه این کار تعلیم و هدایت الهى باشد (مانند سوره هاى قرآن)؛ یا نیایش بندگان در برابر ذات پاک او (سوره حمد)؛ یا آغاز دعوت رسالت و نخستین پیام وحى (مانند آغاز سوره علق)؛ و یا اینکه آغاز حرکتى باشد براى نجات از بحران و طوفان و آغاز توقف براى پیاده شدن از کشتى و شروع برنامه جدید، (مانند داستان نوح) یا آغاز نامه و دعوت به تسلیم در برابر حق (مانند نامه سلیمان براى ملکه سبا).
خلاصه خواه آغاز کار از سوى خدا باشد، یا از سوى خلق یا از سوى جبرئیل یا پیامبرانى همچون نوح و سلیمان (علیها السلام) یا افرادى عادى، انسان ها همه در آغاز هر کار بدون استثناء باید به نام او شروع کنند، و خود را به ذات پاک او مرتبط سازند و از این دریاى بیکران علم و قدرت آگاهى و توانایى جویند.
این است معناى حدیث معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله): «کُلُّ أَمْرذِى بالٍ لَم یُذْکَرْفِیهِ بِسم الله فَهُوَ أَبْتَرْ»: «هر کار با اهمیّتى نام خدا بر آن برده نشود بى عاقبت و نافرجام است.» (9)
نکته قابل توجّه این که اوصافى که بعد از نام خدا در آیات فوق ذکر شده، درست مناسب همان کارى است که «بسم الله» در آغاز آن گرفته. مثلا در داستان نوح (علیه السلام) سخن از «غفور» و «رحیم» بودن خداوند به میان آمده، که اشاره اى است به شمول رحمت الهى نسبت به یاران نوح(علیه السلام) و در داستان نزول اوّلین بارقه وحى سخن از خداوندى به میان آمده که خالق انسان و مربى و پروردگار او است، و مى دانیم مسأله وحى نیز آغاز یک تربیت است، بنابراین تربیت تشریعى با تربیت تکوینى هماهنگ مى شود.
به هر حال استفاده از اوصاف مناسب، آموزشى است براى همه ما و همه انسان ها به هنگام یاد خدا در آغاز کارها.

اهمیّت «بسم الله الرحمن الرحیم»

در روایات اسلامى به قدرى به این آیه از قرآن مجید اهمیّت داده شده است که آن را چیزى هم ردیف اسم اعظم الهى معرفى مى کند. چنان که در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم أَقْرَبُ اِلى اِسمِ اللهِ الأَعَظَمِ مِنْ ناظِرِ الْعَیْنِ اِلى بَیاضِها» : «بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم خدا نزدیکتر است از مردمک چشم به سفیدى آن»! (10)
در حدیث دیگرى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) آمده است: «اقرب من سواد العین الى بیاضها»: «از سیاهى چشم به سفیدى آن نزدیکتر است». (11)
اهمیّت شروع به « بسم الله » تا آن حد است که از بعضى روایات استفاده مى شود که در صورت ترک آن ممکن است انسان مشمول مجازات هاى الهى گردد; چنانکه در حدیثى مى خوانیم:
- عبدالله بن یحیى وارد مجلس امیرمؤمنان على (علیه السلام) شد و در برابر او تختى بود; حضرت دستور فرمود: روى آن بنشیند. ناگهان تخت واژگون شد و او به زمین افتاد و سرش شکست و خون جارى شد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) دستور داد آب آوردند و خون را شستند سپس فرمود: «نزدیک بیا، دست مبارک را بر آن گذاشت نخست احساس درد شدیدى کرد، و بعد شفا یافت! سپس فرمود: «شکر خدایى را که گناهان شیعیان ما را در دنیا با حوادث ناگوارى که براى آنها پیش مى آید مى شوید و پاک مى کند!»
عبدالله عرض کرد: “اى امیرمؤمنان! مرا آگاه کردید; اگر بفرمایید من چه گناهى مرتکب شده ام که این حادثه ناگوار برایم پیش آمد تا دیگر تکرار نکنم خوشوقت مى شوم;” فرمود: «هنگامى که نشستى « بسم الله الرحمن الرحیم» نگفتى، مگر نمى دانى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از ذات پاک پروردگار براى من چنین نقل فرموده: “هرکار با اهمیّتى که بسم الله در آن گفته نشود نافرجام و بى عاقبت است"».
عبدالله گفت: «فدایت شوم من بعد از این هرگز آن را ترک نمى کنم.»
امام (علیه السلام) فرمود: «در این صورت بهره مند و سعادتمند خواهى شد». (12)

ولى مى دانیم اسم اعظم یا « بسم الله » که فوق العاده به آن نزدیک است تنها الفاظى نیست که بر زبان جارى شود; و چنین نیست که فقط با تلفظ به آنها مشکلات حل گردد; درهاى خیرات و برکات گشوده شود، و نابسامانى ها سامان یابد، بلکه تخلّق به آنها شرط است.
یعنى باید مفهوم « بسم الله » در روح و جان انسان پیاده شود، به هنگامى که این جمله را بر زبان جارى مى کند تمام وجود خویش را در پناه خدا ببیند; و از ذات پاک اش با تمام هستى خویش مدد طلبد. این نکته نیز قابل توجّه است که نه تنها در گفتن که در نوشتن نیز تأکید شده است با نام خدا شروع کنند; همان گونه که در نامه سلیمان(علیه السلام) به بلقیس آمده بود.
- در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «لا تَدَعِ الْبَسْمَلَةَ وَ لَوْ کَتَبْتَ شِعْراً»: «بسم الله را ترک مکن ولو یک شعر بنویسى» سپس افزود: قبل از اسلام نامه هاى خود را با جمله «بِسمِکَ اللّهُمَّ» آغاز مى کردند، هنگامى که آیه «إنَّهُ مِن سُلَیمان و إنَّه بسمِ الله الرّحمنِ الرّحیم» نازل شد، نامه هاى خود را با « بسم الله» آغاز کردند. (13)
- در حدیث دیگرى مى خوانیم که امام هادى(علیه السلام) به یکى از کارگزاران خود مسائل متعدّدى را  خاطر نشان ساخت. بعد به او فرمود: «حال بگو ببینم چه مى گویى؟» او نتوانست آنچه را شنیده بود تکرار کند. امام دوات را پیش کشید و نوشت: “بسم الله الرحمن الرحیم” ان شاء الله به خاطر داشته باش که همه کارها به دست خدا است…»
او مى گوید: من این ماجرا را که دیدم تبسّم کردم. امام(علیه السلام) فرمود: «چرا تبسّم کردى؟» عرض کردم: خیر است.
فرمود: «توضیح بده».
گفتم: فدایت شوم این کار شما مرا به یاد حدیثى که یکى از اصحاب از جدّت على بن موسى الرضا (علیه السلام) نقل کرد انداخت. او هنگامى که دستور براى انجام کارى مى داد; مى نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم» به خاطر داشته باش ان شاء الله… ـ سپس مطالب مورد نیاز را مى نوشت ـ لذا تبسّم کردم.
امام (علیه السلام) به من فرمود: «لَوْ قُلْتُ اِنَّ تارِکَ التَّسْمِیَةِ کَتارِکِ الصَّلاةِ لَکُنْتُ صادِقاً»: «اگر بگویم ترک کننده بسم الله مانند ترک کننده نماز است راست گفته ام».
- اهمیّت « بسم الله » تا آن اندازه است که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «اِذْا قالَ المُعلِّمُ لِلصَّبِىِّ بسم الله الرحمن الرحیم (و قالَ الصِّبىُّ بسم الله الرحمن الرحیم) کَتَبَ الله بَرَائَةً لِلصَّبِىِّ وَبَرَائَةً لِأَبَوَیْهِ وَ بَرائَةً لِلمُعَلِّم»: «هنگامى که معلم به کودک بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم ـ و او تکرار کند ـ خداوند فرمان آزادى از دوزخ براى کودک و پدر و مادرش و معلّم مى نویسد». (14)

—————————–

پی نوشت:
(1) . بعضى آن را از ماده «وَسْم» به معناى علامت مى دانند، ولى این صحیح به نظر نمى رسد، زیرا جمع آن که به صورت «اسماء» و تصغیر آن «سُمّى» و «سُمیّة» مى آید، دلیل بر این است که «واو» در آغاز ریشه آن نیست، بعضى نیز آن را از کلمه «شِما» که لغتى است آرامى و عبرى مشتق مى دانند که به هنگام تعریب به صورت اسم و سماء درآمده است « التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» ولى این نیز بعید به نظر مى رسد، و گواهى بر آن در دست نیست; شاهد دیگر بر این که از ماده « وسم » گرفته نشده این است که همزه « اسم» در درج کلام ساقط مى شود در حالى که اگر از ماده « وسم» بود همزه به جاى واو بود و نباید ساقط شود.
(2) . به تفاسیر مجمع البیان، جلد 1، صفحه 20; روح المعانى، جلد 1، صفحه 55 و المیزان، جلد 1، صفحه 16 مراجعه شود.
(3) . تفسیر شُبر، صفحه 38 و روح المعانى، جلد 1، صفحه 56.
(4) . سوره بقره، آیه 143.
(5) . سوره احزاب، آیه 43.
(6) . سوره نساء، آیه 29.
(7) . مجمع البیان، جلد 1، صفحه 21.
(8) . بعضى معتقداند جمله محذوف در این جا «ابتداء» (ابتدا مى کنم) بوده، و بعضى مى گویند: «استعین» (یارى مى جویم) است. البتّه در صورتى که این جمله را خداوند بیان کند ـ مانند تمام سوره هاى قرآن جز سوره حمد ـ باید به معناى اوّل باشد، ولى در خصوص سوره حمد که از زبان بندگان است مى تواند به معناى اوّل یا دوّم و یا هر دو بوده باشد، بنابراین «با» در بسم الله یا به معناى استعانت است یا به معناى مصاحبت.
(9) . سفینة البحار، جلد1، مادّه « سما».
(10) . تفسیر برهان، جلد 1، صفحه 41، حدیث 2 و 9.
(11) . همان مدرک.
(12) . بحارالانوار، جلد 73، صفحه 305 .
(13) . سفینة البحار مادّه « سما».
(14) . تفسیر برهان، جلد 1، صفحه 43، حدیث 32.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:39:00 ب.ظ ]




هر کس اعتماد بر کسی دارد

عکس و تصویر خداوندا ! هر کس اعتماد بر کسی دارد یا امید به جایی غیر تو … ...

خداوندا !
هر کس اعتماد بر کسی دارد یا امید به جایی غیر تو …

اینک اعتماد بر تو دارم و امیدم در همه کار تویی …

پس برای من آن را مقدر فرما که فرجام آن نیکوتر بود و از فتنه های گمراه کننده مرا رهایی ده !

و صلی الله علی سیدنا محمد رسول الله المصطفی و علی آله الطاهرین.


صحیفه سجادیه دعای 54

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:34:00 ب.ظ ]




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:18:00 ب.ظ ]