بیت الزینب


خرداد 1396
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    





جستجو


 



حدیث امام باقر علیه السلام درباره لعن ( عکس نوشته)

امام باقر علیه السلام فرمودند:

إِنَّ اللَّعْنَةَ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ فِي صَاحِبِهَا تَرَدَّدَتْ بَيْنَهُمَا فَإِنْ وَجَدَتْ مَسَاغاً وَ إِلَّا رَجَعَتْ عَلَى صَاحِبِهَا

چون لعنت از زبان كسى در باره ديگرى برون آيد آن لعن در ميان لعنت كننده و شخص لعنت شده تردد و نوسان كند اگر مجوزى در لعنت شده ديد بر او وارد آيد وگرنه به خود لعنت كننده باز گردد .

(اصول کافی، کتاب ایمان و کفر، باب السباب،  

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1396-03-12] [ 01:19:00 ب.ظ ]




   توحید مفضل: بوته های ضعیف، میوه های بزرگ  (+پوستر)

بوته های ضعیف، میوه های بزرگ 

اى مفضّل! 

در اينكه گياه و بوته‏‌اى ضعيف و ناتوان به بار مى‌‏نشيند و ميوه‌‏هاى سنگينى چون: كدو، خربزه، خيار و هندوانه مى‏‌دهد بينديش و در حكمت و تدبير اين كار فكر كن!

 آنگاه كه تقدير بر آن شد كه اين بوته ضعيف ميوه‏‌هاى سنگين چون اين ميوه‏‌ها بار دهد، چنان مقرر گرديد كه روى زمين بگسترد. اگر مانند درخت مى‌‏ايستاد، قادر به حمل اين ميوه‌‏هاى سنگين نبود و پيش از آنكه ميوه‏‌ها برسند و كامل شوند همه چيز درهم مى‏‌شكست.

بنگر كه چگونه شاخ و برگش روى زمين گسترده مى‏‌شود و زمين به جاى بوته، ميوه‏‌هاى سنگين را بر دوش حمل مى‏‌كند.

تو به يك بوته كدو و يا خربزه بنگر كه چگونه يكى است ولى پيرامونش را چند ميوه فرا گرفته. تو گويى گربه‌‏اى است بر روى زمين كه بچه‏‌هايش روى زمين پهن شده‌‏اند و از آن شير مى‏‌خورند. 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:16:00 ب.ظ ]




پرده حرمت ندرید !

کلام امام علی «علیه السلام»

پرده حرمت ندرید !

امام علی «علیه السلام»

اى مردم، دنيا سراى گذر، و آخرت خانه هميشگى است، از سراى گذر براى خانه دائمى توشه برگيريد، و نزد آن كه اسرار شما را مى‏ داند پرده حرمت خود را ندريد، دل هايتان را از دنيا خارج كنيد قبل از آنكه بدن هايتان را خارج كنند

(نهج البلاغة، خطبه 193 )

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:14:00 ب.ظ ]




مثل عطر

عکس نوشته: کنترل اعمال

 مثل عطر

تو برای عطر زدن به کسی نگاه نمی کنی. اصلا برایت مهم نیست دیگران عطر می زنند یا نه. خوب شدن هم مثل عطر زدن است.

چه کار داری دیگران خوب اند یا نه، خوبی می کنند یا نه.

این حرف و نصیحت خداست که می گوید: خود را باش، بر شما باد خودتان!( مائده، 105)

منبع: مثل شاخه های گیلاس، محمد رضا رنجبر

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:12:00 ب.ظ ]




مثل میخ!

صداقت

مثل میخ!

یک میخ اگر کج باشد آن را به دیوار می کوبی؟ و یا اگر بکوبی پیش می رود؟ هرگز!

به همین خاطر اول آن را با چکش یا قطعه سنگی صاف می کنی، آن گاه به دیوار می کوبی و البته جلو هم خواهد رفت.

حال، حرف هم همین طور است اگر می خواهی حقیقتاً در گوش کسی فرو برود باید راست باشد وگرنه حرف دروغ پیش نمی رود.

خود ما هم همین طوریم. اگر بخواهیم پیش برویم باید صداقت و راستی را پیشه کنیم.

منبع: مثل شاخه های گیلاس، محمدرضا رنجبر

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:10:00 ب.ظ ]




 

نعمت فراموشی:

توحید مفضل: نعمت فراموشی

نعمت فراموشی:

ای مفضل بدان !
 نعمت فراموشى بمراتب بزرگتر از نعمت حافظه و يادآورى است. 
اگر نعمت‏ فراموشى نبود، هيچ كس مصيبت و سختى های زندگی خویش را فراموش نمى‌‏كرد.
هیچگاه حسرتش پايان نمى‌‏يافت و كينه‌‏اش تمام نمى‌‏گشت. با ياد داشتن و فراموش نساختن‏ آفات دنيا ، هرگز از دنیا لذت نمى‌‏برد و اميدى به فراموشى و غفلت حاكمى كه دشمن اوست‏ نداشت و رهايى از حسد رشك بران نمی‌جست. 
منبع: شگفتیهای آفرینش (ترجمه توحید مفضل) 

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:07:00 ب.ظ ]




  حضرت صاحب الامر در باره غمخواری خود نسبت به ما چنین می فرماید :

« اِلی اِرتیابِ جَماعَةٍ مِنکُم فی الدّینِ وَ ما دَخَلَهُم مِنَ الشَّکِ وَ الحَیرَةِ فی وُلاةِ اَمرِهِم فَغَمُّنا ذلِکَ لَکُم لا لَنا وَسأونا فیکُم لا فینا لِأنَّ اللّهَ مَعَنا فَلا فاقَةَ بِنا اِلی غَیرِةِ وَ الحَقُّ مَعَنا فَلَن یُوحِشُنا مَن قَعَدَ عَنّا وَ نَحنُ صَنا ئعُ  رَبِّنا وَ الخَلقُ بَعدُ صَنائِعُنا »

« به من رسیده است که که گروهی از شما در دین به تردید افتاده ، در دل نسبت به اولیای امر خود به شک و حیرت دچار شده اید و این امر مایه غم ما به خاطر شما شد ، نه بخاطر خودمان در باره شما ناراحت شدیم نه درباره خودمان ، زیرا که خداوند با ماست ، پس نیازی به غیر از او برای ما نیست و حق با ماست ؛ لذا به هیچ وجه کسانی که از ما دست بردارند ، ما را  به وحشت نمی اندازند . ما صنایع و ساخته شدگان خدائیم و خلق صنایع ما هستند . » ( 1 )

همانگونه که ملاحظه می فرمائید حضرت ما را برای خودمان و با توجه به ابعاد وجودی بی نهایت مان دوست دارند ، نه برای خودش و نه بخاطر نیازش به ما که عین اتصال به غنی مطلق و مظهر اوست .

این نوع خواستن و محبت عمیق ترین و زیباترین و خالص ترین نوع خواستن و محبت است زیرا در آن ، هیچ نوع شائبه نیاز و خود خواهی وجود ندارد .

و…….. امیدواریم همه ما این محبت را درک کنیم و از خداوند و خود حضرت بخواهیم که دست عنایتشان را همیشه بر سر ما مستدام بدارند تا مبادا بر اثر کبر و غرور اعمالی انجام بدهیم که خدای ناکرده آن حضرت از دست ما غمگین شوند .

1 . بحار الانوار ، ج 53 ، ص 178

چه انتظار عجیبی…

تو بین منتظران هم.

عزیز من چه غریبی

عجیب تر که چه آسان ندیدنت شده عادت

چه بیخیال نشستیم

نه کوشش نهوفایی

فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی.

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:04:00 ب.ظ ]




  

یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست. 
سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران 
می خواهم از جور زمانه بگویم ، می خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته ام. 
آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان: 
مولای من می دانی چند سال است انتظار می کشم. از وقتی سخن گفته ام و معنای سخن خود را فهمیده ام انتظارت را می کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده. 
خسته ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش.
چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می آیی و به اندازه تمام سال های نبوده ات با من حرف می زنی و به درد دل من گوش می دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟، از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی خوابم. راستش می ترسم. می ترسم بیائی و من خواب باشم. می ترسم بیائی، همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم. هنوز هم می ترسم… 
حس می کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم. بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن. بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کن. همه به خواب سنگین جهل فرورفته اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی شنوند. خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده. ای منجی عالمیان ، جهان در انتظار توست مسافر من !
نیستی و ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه می کنند؟ چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار می کشند. منتظرند تا کی بیاید و جهان را از عدل پرکند. کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد بیا تا بعد از این در کوچه های غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم و خیابان های تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم. بیا و ببین مردم روز آمدنت چه می کنند؟ 
روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت به سراغ حافظ رفتم تا با فالی دلِ شکسته و سینه ی زخمی ام را مرهمی باشم. می دانی چه آمد؟ یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور…. 
نه غم می خورم، نه غم می خورم بخاطر روزهایی که نبوده ای تا لحظات تلخ غم را کنارم باشی. نبوده ای تا ندای مظلوم را بشنوی و ظالم را نابود سازی. 
غم می خورم به خاطر روزهایی که به یادت نبوده ام و با گناه شب شده اند. همان روزهایی که در تقویم خاطره هها در منجلاب گناه و زشتی با قلم جهل ثبت کرده ام.«بهترین روز» اما براستی جز جهل نبود بهترین روز تنها روز ظهور توست. کی می آید؟ کی می شود که با قلم عقل و راستی بر صفحه دل حک کنم و با صدای بلند فریاد بزنم و به گوش جهانیان برسانم.
«بهترین روز ، روز ظهور مولاست»
با تمام جهل و مستی تصمیم گرفته ام دفترچه رزوگار را با پاک کنِ مهر و عطوفت پاک کنم و از اول با نام تو روزگار را آغاز کنم. هنوز در نخستین صفحات آن مانده ام و مطلبی برای نوشتن ندارم. تا پایان نوشتن انتظارت می کشم. 
دیوانه مسلمانی که در روزهای انتظار هزار بار به دیوانگی اش ایمان می آورد….

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:59:00 ب.ظ ]




?خیلی جالبه? 

علی نقی، كاسب مؤمن و خیری بود كه هیچ گاه وقت نماز در مغازه پیدایش نمی كردند. در عوض این معلم قرآن در صف اول نماز جماعت مسجد دیده می شد. 

یك عمر جلسات مذهبی در خانه ها و تكیه ها به راه انداخته و كلی مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولی از نعمت فرزند محروم بود.

آنهایی كه حسودی شان می شد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانه می گشتند تا نمكی به زخمش بپاشند؛ آخر بعضی ها عقده پدر او را هم به دل داشتند؛ پیرمردی كه رضاخان قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگی او را تعطیل كند. 

علی نقی راه پدر را ادامه داده بود اما   

الان پسری نداشت كه او هم به راه پدری برود. به خاطر همین همسایه كینه توز، بهانه خوبی پیدا كرده بود تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد؛ در زد. علی نقی آمد دم در. مردك به او یك گونی داد و گفت: 

«حالا كه تو بچه نداری، بیا اینها مال تو، شاید به كارت بیاید».

 علی نقی در گونی را باز كرد،۱۱ تا بچه گربه از توی آن ریختند بیرون. قهقهه مردك و صدای گریه علینقی قاطی شد. 

كنار در نشست و دستانش به دعا بلند و گفت «ای كه گفتی بخوانیدم تا اجابتتان كنم! اگر به من فرزندی بدهی، نذر می كنم كه به لطف و هدایت خودت او را مبلغ قرآن و دینت كنم».

 

خدایی كه دعای زكریای سالخورده را در اوج ناامیدی اجابت كرده بود، ۱۱ فرزند به علی نقی داد كه اولین شان همین حاج آقا محسن قرائتی است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:55:00 ب.ظ ]