بیت الزینب


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





جستجو


 



امیر المومنین علی  السلام: 

    خوش خویی در سه چیز است؛دوری  کردن از کارهای حرام، طلب حلال  و فراهم آوردن آسایش ورفاه برای خانواده. 

          بحارالانوار۷۱ص۳۹۴

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-11-12] [ 09:48:00 ب.ظ ]




 

عراقی ها آورده بودنش جلوی دوربین برای مصاحبه 

قد و قواره اش ، صورت بدون مویش، صدای بچه گانه اش ،  همه چبزجوربود

همانطور که عراقی ها میخواستند ؛

ازش پرسیدند قبل از این که بیای جنگ چکار میکردی ؟

گفت درس میخوندم 

گفتند: کی تورو به زور فرستادجبهه؟

گفت : چی دارید میگید قبول نمی کردند بیام جبهه،خودم به زور اومدم با گریه و التماس

گفتند :اگه صدام ازادت کنه چکار میکنی؟ 

گفت: ما رهبر داریم هر چی رهبرمون بگه.

فقط همین دو سوال را پرسیدند که یک نفر گفت: کات.

باجوابش نقشه ی عراقی ها را به آب داد. 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:59:00 ب.ظ ]




بسم الله الرحمن الرحیم

نوروزی بدون گناه:

بهار فصل نو شدن هاست. نوروز می آید و روزگار نو می شود. طبیعت نوید تازگی می دهد و همگان را به نو شدن و دگرگونی دعوت می کند.

خانه تکانی، خرید لباس نو، خرید لوازم نو برای خانه و… تمام آن چیزی است که برخی ها از این دعوت طبیعت به دگرگونی و تازگی درک می نمایند.

اما این همه ی واقعیت نیست.

البته نو شدنِ لباس و وسائل و تمیز شدن خانه، بسیار خوب و پسنده است و صد البته مورد تأیید اسلام و سیره معصومین علیهم السلام نیز می باشد، ولی توجه به این نکته ضروری است که علاوه بر ظاهر انسان، باطن آدمی نیز باید دستخوش تغییر و تحول شود.

هر اتفاق مثبتی می تواند آغاز نو شدنِ باطن فرد باشد؛ کسب علم، تلاش برای رشد علمی و مهمتر اینکه دوری از یک گناه ولو کوچک میتواند روح را برای نو شدن یاری دهد.

اما دیدوبازدید عید بهترین فرصت برای از بین بردن خصائص منفی و در بسیاری از موارد جلوگیری از گناه، و در نتیجه نو شدن باطن و سرشت انسان است.

افراد گناهانی در همین بازدیدهای ایام عید انجام می دهند که با دقت و تفکر می توانند به راحتی مانع آن شوند.

غیبت، تهمت، تمسخر، چشم و هم چشمی، حسادت، دروغ، مردم آزاری(حق الناس)و… تنها بخشی از گناهانی است که همه به خوبی از عواقب دنیوی و اخروی آن آگاه هستند، اما به راحتی مرتکب آن می شوند.

اگر فرد سال گذشته در زندگی روزمره دچار این لغزشها بوده، حال با شروع سال جدید و نو شدن ظاهر، بایستی فصل جدیدی را نیز در دفتر زندگی خود آغاز نماید.

بهتر است از همین حالا و در همین ایام نوروز و بازدیدهای عید، همگان به فکر دگرگونی درونی خود باشند. اگر فرد در گفتگوهای نوروزی حرف و نقل درست و حسابی ندارد، سخن نگوید. سکوت راه خوبیست. قرار نیست به خاطر دنیای دیگران و شادی چند مهمان، آخرت خود را به باد داد.

اگر انتقادی وجود دارد نسبت به یک موضوع سیاسی و اجتماعی و ورزشی و… فرد می تواند با بیانی درست و منطقی و به دور از دروغ و افترا آن را بیان نماید.

هنوز دیر نشده، نوروزمان را با گناه آغاز نکنیم.

چه زیبا فرمود امام صادق علیه السلام:

كسى كه دو روزش (از نظر رشد انسانى وكمال زندگى) يكسان باشد، ضرر كرده و باخته است،

هركس كه امروزش بهتر از ديروزش باشد، مورد غبطه ديگران قرار مى گيرد (و آرزو مى كنند كه مثل او باشند)

هركس امروزش بدتر از ديروزش باشد، محروم از رحمت خداست.

هركس كه در جود خود، افزايش و كمال را نبيند و حس نكند، رو به كاستى و نقصان است،

و هركس رو به نقصان وكاهش باشد، مرگ براى او بهتر از زندگى است. [1]



[1].  وسائل الشیعه، ج16، ص94.

    

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:43:00 ب.ظ ]




امام صادق علیه السلام

گرانی و تورم اخلاق ورفتارمردم دارد میکندومردم مسلمان را دلتنگ وپریشان میسازد.

            فروغ کافی کتاب المعیشه. ح ۱۶۴

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:38:00 ب.ظ ]




گناه، مانع فرهنگ­سازی

اگر کسی ادعا کند که با گناه می­تواند فرهنگ سازی کند، دروغ گفته است. دلی که با کوچک­ترین نظر به گناه کشیده می­شود و به سوی غیر خدا به حرکت درمی­آید، آیا در این دل جایی برای خوبی­ها و ارزش­ها باقی می­ماند!؟ آیا فرهنگ اصیل اسلام ناب با هر وسیله­ای قابل تبلیغ است؟ هدف اسلام، رسیدن انسان به تکامل است و کمال انسان با یک فرهنگ دینیِ سالم و عاری از هر گونه گناه و آلودگی به دست می­آید.

اسلام نکات تربیتی زیبایی دارد، ولی بعضی فکر می­کنند که همة بدبختی­ها به خاطر خدمت به اسلام است، در حالی که این ناملایمات نتیجة دوری از فرهنگ اصیل اسلام و غفلت خودشان است.

تساوی حق­پرستی با روشن­بینی

تبیین شد که حق­پرستی با هواپرستی مغایرت دارد؛ امّا حق­پرستی مساوی با روشن­بینی است، هر کس می­خواهد روشن­بین شود، خداپرست شود و هر کس که خدا­پرست شود، با اندیشة سالم و با تفکرات بسیار بالا گام برمی‌دارد. همان اسلامی که می­گوید هواپرستی متضاد با حق­پرستی است، یک نکتة دیگری را هم می­گوید که هر چه به سمت حق­پرستی بروید، درایت و هوش شما زیاد می­شود.

شیخ الرئیس بوعلی سینا(ره) می­گوید: هر وقت نماز شب من با حال بیشتری بود، آن روز فهم و درایت من بیشتر می­شد.[1]

قرآن کریم در این مورد می­فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»؛[2] «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله‏اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏دهد (روشن‏بينى خاصّى كه در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت)». «فرقان» صيغه مبالغه از ماده «فرق» است و در اينجا به معناى چيزى است كه به خوبى حق را از باطل جدا مى‏كند.[3]

اين جمله كوتاه و پر معنا يكى از مهم‏ترين مسائل سرنوشت‏ساز انسان را بيان كرده و آن اينكه در مسير راهى كه انسان به سوى پيروزى‏ها مى‏رود، هميشه پرتگاه­ها و بيراهه‏هايى وجود دارد كه اگر آن‌ها را به خوبى نبيند و نشناسد و پرهيز نكند، چنان سقوط مى‏كند كه اثرى از او باقى نماند. اگر در آغوش غرائز و شهوات نرود، فرقان را دریافت می­کند؛ یعنی چهره­های جبروتی، درک بالا، تصمیمات عالی و مباحث لاهوتی را دریافت خواهد کرد و چیزی برایش کم نخواهد گذاشت.



[1]. ابن سینا حدود 60سال داشت، در طول عمرش یک شب را به طور کامل نخوابید (قسمتی از شب را به عبادت و تحقیقات علمی سپری می کرد) و روزها به غیر از مطالعه به کار دیگری نمی­پرداخت، وی در حل معضلات علمی چنین بود که هر گاه با مشکلی مواجه می­شد و از حل آن عاجز می­ماند به درگاه علیم مطلق پناه می­برد و از او می­خواست که وی را در حل آن مشکل یاری دهد و مشکلش را بگشاید. یعنی کتاب و نوشتار را کنار می­گذاشت، وضو می­گرفت و به مسجد جامع می­رفت و در آنجا نماز می­خواند و پس از نماز دست گدایی به جانب خدای عزوجل بالا می­کرد و از او می­خواست که حل آن مشکل علمی برایش آسان گردد و گره از کارش گشوده شود.
[2] . سوره انفال، آیه 29.
[3] . نفسیر نمونه، ج7، ص140.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:28:00 ق.ظ ]




عاشق واقعی از دیدگاه مرحوم «ملکی تبریزی»

مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بیان زیبایی دارد، می­فرماید: انسانِ راسخ کسی است که عاشق خدا شود و عاشق خدا کسی است که همه تعلّقات و اضافات را بشناسد؛ چه چیزی مرا بسته نگه می­دارد؟ آنرا بشناسم. چه چیزی مانع عروج من می­شود و نمی­گذارد به معراج سفر کنم؟ آنرا بشناسم. و لذا فرمود: عاشقِ دربسته نمی­تواند ببیند، عاشق مرتبة محدود نمی­تواند ببیند و هر چه می­بیند مرتبة نامحدود است.

در ادامه می­فرماید: عاشق حدّ یَقِف ندارد، حدّ لایَقِف دارد، به هیچ وجه توقف ندارد و همواره می­خواهد پرواز کند، جایگاهش محدود نیست و لذا خود ایشان در جای دیگر می­فرماید که: خدایا مرا با این قلبم مؤاخذه نکن! من دلم درد است. بعد اینگونه می­نویسد که والله! عمل کنید، والله! عمل کنید، والله! عمل کنید؛ بارها گفتم که من با عمل به خدا رسیدم، من صدای غیب را می­شنوم، من با این عشقی که دارم صدای غیب را می­شنوم. برای نماز مرا بیدار می­کنند و وقتی بیدار می­شوم کسی را نمی­بینم، می­فهمم که پیک مخصوص بوده است که معشوقم برایم فرستاده است.[1]

نیاز امروز بشر به آموزش معنویت

امروزه باید برای نسل جوان برنامه داشت، باید حال و هوای دعا و ندبه را به آن‌ها آموزش داد. مگر علمای گذشته چگونه موفق بودند؟! حالات معنوی خود را به دیگران آموزش می­دادند. اگر معلّم شاداب و سرزنده باشد شاگرد هم از او کسب انرژی می­کند و حال او هم تغییر می­کند. اساتید و خطبای ما هم باید دقت کنند تا موجب آزردگی روح و جان مستمعین نشوند و بندگان خدا را دین­گریز نکنند.

مردم تمام حالات و رفتار استاد و خطیب را زیر نظر دارند. در قرائت دعاها، در مراسم مذهبی، کیفیت قرائت، فراز و فرود و محتوای دعا خیلی مهمّ است، خواننده باید به گونه‌ای بخواند که مستمع توجه پیدا کند که الآن باید گریه کند یا نه! اگر غیر از این شد، جنبة دافعه پیدا می­کند و مردم هم جاهل بار می­آیند.

موازنه را باید به صورت صحیح به دست مردم داد، بین سخنرانی­ها و مداحی­ها باید موازنه باشد تا ذهنیت مردم نسبت به آنچه که باید

بفهمند تخریب نشود.

عدم پیروی از جاهلیت در بزرگداشت­ها

در ولادت و شهادت ائمة طاهرین باید موازنه را رعایت کرد، نه اینکه مردم را با سوت و کف به بیراهه بکشانیم، سوت و کف که عبادت نیست، با این‌ها که حوائج مردم برآورده نمی­شود! عبادت مشرکین سوت و کف بود. قرآن کریم می­فرماید: «وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ به ما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ»[2]؛ «(آن‌ها كه مدّعى هستند ما هم نماز داريم،) نمازشان نزد خانه (خدا)، چيزى جز «سوت كشيدن»، «كف زدن» نبود، پس بچشيد عذاب (الهى) را به خاطر كفرتان!».

در تاريخ مى‏خوانيم كه گروهى از اعراب در زمان جاهليت به هنگام طواف خانة كعبه لخت مادرزاد مى‏شدند، و صوت مى‏كشيدند و كف مى‏زدند و نام آن را عبادت مى‏گذاشتند، و نيز نقل شده هنگامى كه پيامبر در كنار حجر الاسود رو به سوى شمال مى‏ايستاد (كه هم مقابل كعبه باشد و هم بيت المقدس!) و مشغول نماز مى‏شد، دو نفر از طائفه «بنى سهم» در طرف راست و چپ آن حضرت مى‏ايستادند يكى «صيحه» مى‏كشيد و ديگرى «كف» مى‏زد تا نماز پيامبر را مشوش كنند.

قرآن کریم در تعقيب اين جمله مى‏گويد اكنون كه همه كارهاى شما حتى نماز و عبادتتان اين چنين ابلهانه و زشت و شرم‏آور است، مستحق مجازاتيد «پس بچشيد عذاب الهى را به خاطر اين كفرتان».

هنگامى كه انسان صفحات تاريخ عرب جاهلى را ورق مى‏زند و قسمت‏هايى از آن را که در قرآن آمده مورد بررسى قرار مى‏دهد، با كمال تعجب می­بیند که در عصر ما كه به اصطلاح عصر فضا و اتم نيز است، كسانى هستند كه با تكرار اعمال زمان جاهليت، خود را در صف عبادت كنندگان مى‏پندارند، آيات قرآن و گاهى اشعارى كه در مدح پيامبر و على می­باشد را با نغمه‏هاى موسيقى توأم مى‏كنند و حركاتى شبيه رقص به سر و گردن و دست‏هاى خود مى‏دهند، و نام آن را بزرگداشت اين مقدسات مى‏گذارند، اين اعمال گاهى به نام وَجد و سماع و زمانى به نام ذكر و حال و گاهى به نامهاى ديگر در خانقاه­ها و غير خانقاه­ها انجام مى‏گيرد. در حالى كه اسلام از همه اين كارها بيزار است و اين اعمال نمونه ديگرى از اعمال جاهلى است.[3]



[1]. اسرار الصلاه، ص321.
[2]. سوره انفال، آیه35.
[3]. تفسیر نمونه، ج7، ص158.

       

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:09:00 ق.ظ ]




ویژگی نداهای درونی انسان

صدای قرآن، صدای امام و صدای مناجات جلوه­های ذاتِ اخلاقی بشر است و هر لحظه او را تحریک می­کند. آن ندای درونی به اندازه­ای که انسان را جنبش می­دهد و به سوی هدف حرکت می­دهد، تمام وابستگی­ها را نیز از او می­گیرد و به تمام معنا به او کمال مطلق می­دهد.

اگر انسان مطیع ندای حکیمانة درونی باشد خداوند به آن سوگند می­خورد «اقسمُ»، اما اگر این ندا را سرکوب کرد خداوند به آن سوگند نمی­خورد «لا اقسمُ». تا می­توانیم باید این زمینه را زنده نگه داریم و خود را در مقامات مناسبی از اجتماع حفظ کنیم. ندای درونیِ انسان، جاه طلب، مقام طلب، مال طلب و گناه طلب نیست، بلکه ندای درونی او خدا را می­خواهد و غیر از امر خدا چیزی نمی­خواهد.

امام حسین و ندای درونی

امام حسین در روز عاشورا چندین تیر کاری خوردند، اما یک بار هم به خودشان اجازه ندادند که چیزی بگویند و شکوه­ای بکنند؛ چون ندای درونی حضرت سالم است. اما جامعة امروز ما به خاطر کوچک­ترین مسأله، دیگران را نفرین می­کنند و تا به مشکلی می­رسند سعی می­کنند دیگران را مقصّر بدانند.

اولین تیر را شخصی به نام «سنان» به سوی حضرت پرتاب کرد که به گلوی مبارکش اصابت نمود، حضرت که روی زمین افتاده بود بر جای خود نشست و تیر را از گلو خارج ساخت و دو کف دست را زیر گلو به یکدیگر نزدیک ساخت تا پر از خون شدند و با آن‌ها سر و صورتش را خضاب نمود و فرمود: «هکذا ألقَی اللهَ مُخضَّباً بِدَمِي مَغصُوباً عَلَيّ حَقّي؛ این­گونه به دیدار خدایم می­روم، سر و صورتم به خونم خضاب و حقّم سلب شده است».

سپس مقداری از خون را به آسمان پاشید و عرضه داشت: «اللهُمَّ إنّی أشکوا إليک مِمَّا يُفعل بابنِ بنتِ نبيِّکَ؛ خدایا! از رفتاری که با فرزند دخت پیامبرت صورت می­گیرد، نزدت شکایت می­آورم».[1]

یکی دیگر از آن تیرها که به حضرت اصابت کرد زمانی بود که امام ایستاد تا لحظه­ای استراحت نماید در حالی که در اثر مبارزه و شدت گرما توانش کم شده بود، ناگاه سنگی بر پیشانی مبارکش اصابت کرد، پس لباس خود را گرفت که خون را از صورتش پاک نماید تیری سه شعبه و آهنین و مسموم بر سینة مبارکش (و بر اساس بعضی از روایات) بر قلب مبارک حضرتش نشست.

امام حسین فرمود: «بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ» و سر بسوی آسمان برداشت و گفت: خدایا! تو می­دانی اینان کسی را می­کشند که روی زمین فرزند پیامبری جز او نیست؛ سپس تیر را گرفته از پشت بیرون آورد و خون همانند ناودان جاری شد، آنگاه دستش را زیر آن زخم گرفته، چون از خون لبریز شد به آسمان پاشید و از آن خون قطره­ای بازنگشت، باز دست مبارکش را از خون پر کرده و بر صورت و محاسنش مالید و فرمود: همین­گونه باشم تا جدّم رسول خدا را ملاقات کنم و بگویم: ای رسول خدا! مرا این گروه کشتند.[2]

امام حسین در اوج مشکلات فقط می­فرمود: «اللهم إنّی أشکوا إليک»؛ خدایا فقط به تو شکایت می­کنم. این ادب در مقابل معشوق است و آنقدر مقام بالاست که فراتر از درک انسانی است.

وقتی که شمر بر بالای سینة مبارک امام نشست و محاسن آن بزرگوار را گرفت و خواست امام را به قتل برساند، امام لبخندی زد و فرمود: آیا مرا می­شناسی و می­دانی من کیستم؟

شمر گفت: تو را خوب می­شناسم، مادرت فاطمة زهرا و پدرت علیّ مرتضی و جدّت محمد مصطفی است، تو را می­کشم و باکی ندارم!! امام هم فرمود: ملاقات می­کنم خدا را در حالی که محاسن من به خون سرم خضاب شده است.[3]

کیست این بشر!؟ نفرمود: خدایا! شمر را بکش! بلکه در کمال آرامش است، این ندای درونی است که حوادث را آسان می­کند. خداوند می­داند که شمر کیست و حضرت هم او را می­شناسد، اما در فکر ملاقات با معبودش است، و چقدر زیباست که این حوادث مهمّ و پندآموز در جوامع بشری به صورت یک فرهنگ درآید.

 



[1]. ارشاد، ج2، ص109.
[2] . بحارالانوار، ج45، ص53.
[3]. بحارالانوار، ج45، ص56.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:06:00 ق.ظ ]