بیت الزینب
 



اصول تربيت دينی از منظر آيات و روايات

فعاليت‌هاي تربيتي، از جمله فعاليت‌هاي اساسي است كه در حيات فردي و جمعي انسان، تأثيري انكارناپذير دارد. اين فعاليت‌ها براي تحقق اهداف مورد نظر، تابع اصل يا اصولي هستند. مشخص‏كردن اصول تربيت در هر حيطه‌ (ديني، اجتماعي، اخلاقي، عقلاني و غيره) كه باشد، از جمله اقدامات اساسي است كه بايد قبل از هر فعاليت تربيتي انجام پذيرد. اين اصول از هر منبعي اخذ شون ـ‌فلسفه، دين، روان‌شناسي، جامعه‌شناسي و ساير رشته‌هاي معرفتي و علمي‌ـ بايد پاس داشته و به رعايت آنها اهتمام ورزيده شود؛ در غير اين صورت، جريان تربيت، در فرايند خود تا رسيدن به هدف نهايي دستخوش مخاطره خواهد شد.

جوان و تربیت دینی 

اسلام دامنة سني آموزش را از مهد تا لحد قرار داده است. در خصوص تربيت نيز اسلام گرچه تا قبل از چهل‌سالگي را مهم شمرده است، محدوديتي قايل نشده است. با اين‌همه، اسلام به همة مراحل رشد و تكامل انسان به يك چشم ننگريسته است؛ برخي دوران را بر برخي مقدم داشته و آن را از نظر تعليم و تربيت حائز اهميت ويژه دانسته است. در اين ميان، دوران جواني براي تعليم و تربيت ديني حساب جداگانه‌اي دارد.

اساساً جواني در اسلام، به‌طور ويژه مورد توجه قرار گرفته است و براي جوان در زمينه‌هاي گوناگون، ‌احكام و دستورهاي ويژه و مستقيم قرار داده شده است. به‌عنوان نمونه در باب نيكي به جوانان، پيامبر اكرم(ص) مي‌فرمايند: اوصيكم بالشّبّان خيرا؛[273] «من به همة شما مسلمانان توصيه مي‌كنم كه با جوانان با نيكي و نيكوكاري رفتار كنيد (و شخصيت آنان را گرامي و محترم بداريد)».

به دليل كثرت عنايت اسلام به جوانان، در روايات برحسب مورد، الفاظ متعددي براي آنان به كار گرفته شده است: «حدث»، «شاب»، «مراهق»، «يتيم»، «غلام»، «فتي»، «صغير»، «ابن»، «بالغ»، «رشيد»، «محتلم» و… .

همان‌گونه كه گذشت، يكي از زمينه‌هايي كه جواني در آن مورد توجه خاص قرار گرفته است، تعليم و تربيت است. در اين دوره دربارة تعليم و تربيت سفارش ويژه شده است. امام صادق(ع) در مقام اهميت آموزش جوانان مي‌فرمايد: لَسْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَي الشَّابَّ مِنْكمْ إِلا غَادِياً فِي حَالَيْنِ إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً…؛[274]«دوست ندارم از شما مسلمانان جواني را ببينم كه به غير از يكي از اين دو حالت صبح كند: يا عالم باشد يا جويندة علم».

در روايتي ديگر، همان امام بزرگوار براي تأكيد بر فراگيري معارف ديني توسط جوانان مي‌فرمايد: لَوْ أُتِيتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ الشِّيعَةِ لَا يَتَفَقَّهُ لأَدَّبْتُهُ؛[275] «اگر جواني از جوانان شيعه را به نزد من بياورند كه وظيفة خود را در شناخت دين انجام نمي‌دهد، او را تأديب خواهم كرد».

در اين روايت دو تعبير شايستة تأمل است: يكي «تأديب» كه در گزاره‌هاي ديني كمتر به كار رفته است؛ و ديگري «تفقّه» در دين كه نشان‌دهندة لزوم درك عميق دين (و نه صرفاً علامت ضرورت عمل به مناسك ديني) است.

«جواني» در اصطلاح رايج حدود 14 تا 29 سالگي را دربرمي‌گيرد؛ ولي در اين مبحث، در مقابل پيري استعمال شده است و دامنة وسيع‌تري از سال‌هاي عمر را شامل مي‌شود، و درحقيقت بخشي از بزرگ‌سالي و به‌خصوص قسمتي از كودكي را شامل مي‌شود. 

به هر روي، جوانان ارزش سرمايه‌گذاري ويژه براي تربيت دارند؛ آنان به دليل آنكه ذهني خالي و نامشوش دارند، سريع فرامي‌گيرند و نيز آموخته‌هايشان پايدارتر است. پيامبر گرامي(ص) فرموده است: مَنْ تَعَلَّمَ فِي شَبَابِهِ كانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فِي الْحَجَرِ وَمَنْ تَعَلَّمَ وَهُوَ كبِيرٌ كانَ بِمَنْزِلَةِ الْكتَابِ عَلَي وَجْهِ الْمَاءِ؛[276]«آن‌كس كه در جواني بياموزد، آموزشش به منزلة نقش در سنگ است (ثابت و پايدار مي‌ماند) و آن‌كس كه در بزرگ‌سالي بياموزد، آموزشش به منزلة نوشتن روي آب است».

تربيت‌پذيري جوانان، استثنايي است. آنان آمادگي فراوان براي تربيت دارند. امام علي(ع) در نامة 31 نهج البلاغه به فرزند خود مي‌فرمايد: إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْ‏ءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُك بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُك؛ «دل جوان نوخاسته، مانند زمين خالي از گياه و درخت است؛ هر بذري در آن افشانده شود مي‏پذيرد و در خود مي‌پرورد. من در آغاز جواني‌ات به ادب و تربيت تو مبادرت كردم، پيش از آنكه عمرت به درازا بكشد و دلت سخت شود».

رهبران ديني توجه مربيان و دست‌اندركاران تربيت ديني را به‌ اين نكتة مهم جلب كرده‌اند كه در فعاليت خود، جوانان را محور قرار دهند و براي آنان سرمايه‌گذاري ويژه انجام دهند و نيز سياست و برنامة مخصوص آنان تدارك ببينند. آن بزرگواران اين نكتة اصولي را به شكل‌‌هاي گوناگون به گوش متوليان رسانده‌اند؛ گاهي مستقيماً به تربيت ديني جوانان سفارش كرده‌اند، گاهي از تجربة خود در اين زمينه سخن گفته‌اند، و گاهي حضور چشمگير جوانان را در عرصه‌هاي ايماني برشمرده‌اند.

در روايتي اسماعيل‌بن‌عبدالخالق حكايت كرده است:

امام صادق(ع) به ابي‌جعفر احول درحالي‌كه من مي‏شنيدم فرمود: به بصره رفته‌اي؟ پاسخ داد: آري. فرمود: شتاب مردم را در مورد ولايت و دخول در مذهب شيعه چگونه ديدي؟ در پاسخ گفت: به خدا سوگند كه جمعيت شيعه اندك و با آنكه فعاليت هم مي‌كنند ولي آن هم كم است. فرمود: شما بيشتر به جوان‌ها توجه كنيد؛ زيرا جوانان به هر خير و خوبي شتابان‏ترند.[277]

رسول اكرم(ص) در مورد تجربة تربيت ديني خود چنين گفته‌ است:

به شما دربارة نيكي كردن به جوانان سفارش مي‌كنم؛ زيرا آنها دلي رقيق‌تر و
قلبي فضيلت‌پذيرتر دارند. خداوند مرا به پيامبري برانگيخت، تا مردم را به
رحمت الهي بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخنانم را پذيرفتند و
با من پيمان محبت بستند؛ ولي پيران از قبول دعوتم سر باز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس اين آيه‏ از قرآن را (كه دربارة كهن‌سالان و قساوت و سخت‌دلي آنان است) تلاوت كرد: سپس زماني طولاني بر آنها گذشت و دچار قساوت و سخت‌دلي شدند.[278]

قرآن كريم داستاني مشابه را نيز دربارة حضرت موسي‌بن‌عمران(ع) بيان مي‌كند. زماني كه حضرت موسي(ع) به امر خدا قيام كرد و مردم را به آيين حق دعوت كرد، جز جمعي از ذراري و فرزندان قوم بني‌اسرائيل، يعني نوبالغان و جوانان، كسي از پدران و بزرگ‌ترها به وي ايمان نياورد. آنان از ترس فرعون، از ايمان به موسي سر باز زدند. فَمَا آمَنَ لِمُوسَي إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَي خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ…؛ (يونس، 83) «سرانجام كسي به موسي ايمان نياورد، مگر فرزنداني (جوانان) از قوم وي در‌حالي‌كه (بزرگ‌ترها) بيم داشتند از آنكه مبادا فرعون و سران آنها به ايشان آزار رسانند».

امام علي(ع) در‌بارة اصحاب حضرت مهدي چنين مي‌فرمايد:

ياران حضرت مهدي همگي جوان‌اند و پيري در ميان ايشان نيست، مگر به‌اندازة سرمه در چشم يا به‌قدر نمك در توشة راه، كه كمترين چيز در توشة راه نمك است.[279]

چگونه از كنار دو پيام ديني زير به ‌سادگي عبور كنيم و هيچ نتيجة اصولي تربيتي از آنها نگيريم: «فَبَادَرْتُك بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُك؛ فرزند عزيزم، من در آغاز جواني‌ات به ادب و تربيت تو مبادرت كردم، پيش از آنكه عمرت به درازا بكشد و دلت سخت شود».

فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ؛ «زمان [عمر] درازي بر آنها گذشت [بزرگ و پير شدند]‏ و دل‌هايشان سخت شد».

بنابراين، آيا شايسته نيست جوان‌گرايي را به‌منزلة اصلي تربيتي در تعليم و تربيت ديني بپذيريم؟

 

منابع:

[273] محمدتقي فلسفي، الحديث (روايات تربيتي از مکتب اهل‌بيت(ع))، ج1، ص350، به نقل از: شباب قريش.

[274] ابي‌جعفر محمد‌بن‌حسن طوسي ، الأمالي، ص 303، ح 604.

[275] احمد‌بن‌محمد‌بن‌خالد برقي، المحاسن، تحقيق سيد جلال‌الدين حسيني، ج 1، ص228، ح161.

[276] سيدابوالرضا ضياء‌الدين فضل‌الله‌بن‌علي‌بن‌عبيدالله حسيني راوندي، النوادر، ص ۱۸.

[277] محمد‌بن‌يعقوب کليني، الکافي، ج 8، ص 93، ح 66.

[278] محمدتقي فلسفي، الحديث (روايات تربيتي از مکتب اهل‌بيت(ع))، ج1، ص349، به نقل از: شباب قريش

[279] ابي‌جعفر محمد‌بن‌حسن طوسي، الغيبة، ص 476.

  

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1396-12-04] [ 07:30:00 ب.ظ ]




امام صادق علیه السلام:  

 هرگز با خردمند ونابخرد ستیز مکن ، که خردمند دشمنت میدارد ونابخردازارت می رساند. 

 

 

            کافی ،ج ۲ ،ص۳۰۱

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:20:00 ب.ظ ]




 

 

#کفاره_غیبت

?✨ پیامبر اڪرم ( ص ) ؛
کفاره غیبت این است که براے
آن کس که غیبتش را ڪرده‌ا‌ے
طلب آمرزش کنے ✨

? امالے ۱۹۲

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:14:00 ب.ظ ]




 

 

#حدیث

?? هـــدیہ دادن ??

? پیـامبر اڪرم (ص) ؛
هدیه دادن مرد به همسر خود یکی از
عوامل عفت و پاکدامنی است.

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:06:00 ب.ظ ]




 

مگر رنگ سیاه برای روحیه انسان بد نیست. پس چگونه است که شخصیت های ارزشی و دینی شیعیان پوشش چادر سیاه را توصیه می کنند؟

«زخرف» در لغت به معنای طلا و شی زیبا است. همان گونه که خداوند در آیه زیر بیان کرده است:

«أَوْ یَكُونَ لَكَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ[اسراء/۹۳] یا براى تو خانه‏ اى پر نقش و نگار از طلا باشد.»

البته در بعضی مواقع، حقیقت ماجرا، سراب و دروغ است، یعنی هر چند که ظاهر طلا باشد اما درونش چیز ارزشمندی نیست. همانی که ما به آن «مزخرف» می گوییم و خداوند نیز برای گفته های بیهوده و باطل، این کلمه را استفاده کرده است: «شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً[انعام/۱۱۲] شیاطین انس و جنّ قرار دادیم آنها بطور سرى (و درگوشى) سخنان فریبنده و بى ‏اساس (براى اغفال مردم) به یكدیگر مى‏گفتند.»

قاموس قرآن در توضیح این آیه می نویسد: «بعضى قول باطل و ظاهر الصدق را براى فریب القا می كند. آن به معنى مفعول (مزخرف) است. (قاموس قرآن، ج‏۳، ص ۱۵۹)»

پس باید دقت کرد که شاید سخنی با نگاه سطحی زیبا به نظر آید، اما نگاه دقیق به آن حقیقت اصلی اش را هویدا می کند که با کلامی بیهوده و به تعبیر عامیانه مزخرف مواجه هستیم.

در گوشه و کنار می شنویم که مگر رنگ سیاه برای روحیه انسان بد نیست. پس چگونه است که شخصیت های ارزشی و دینی شیعیان پوشش چادر سیاه را توصیه می کنند؟ اینکه بگوییم چادر سیاه به روح و در نهایت آینده انسان لطمه می زند، شاید حرف به ظاهر دلسوزانه و مهمی باشد، اما خوب که دقت می کنیم، متوجه می شویم که در پس این سخن به ظاهر دلسوزانه، حقیقتی نابودگر برای مفهوم حجاب وجود دارد.

آن چه که باید به آن فکر کرد آینده جامعه و دستیابی آن به کمال است.

آیا جامعه آن روز رنگ آرامش و خوشی و کمال معنوی را می بیند که با رعایت اعتدال غریزه جنسی و دوری از تنوع طلبی ها، کانون خانواده ها، مستحکم شده و افراد در محیطی آرام زندگی کنند یا آنکه آرامش در مسابقه جلوه گری است تا آن جا که رتبه نخست جراحی بینی در دنیا را کسب کنیم و در صدر مصرف کنندگان لوازم آرایشی باشیم؟

اگر دغدغه زنان جامعه را به جلوه گری در جامعه فرو بکاهیم، آن وقت آنان که توانایی مالی استفاده از انواع مدها، عطرهای گران بها، آرایش های آن چنانی و انواع جراحی ها و غیره را ندارند، به چه ورطه ای فرو خواهند رفت؟ آنان که بالا رفتن سن شان از زیبایی های ظاهرشان کاسته است، چگونه درمان شوند؟ و آنان که مادر زادی بهره کمتری از زیبایی داشته اند، چه کنند و غیره.

در جامعه ای که دغدغه زنان، جلوه گری در خیابان است، مردان چه وضع و حالی خواهند داشت که زنان را با صد جلوه در خیابان دیده اند و همسر خویش را معادل آن همه رنگ و لعاب خیابان ها نمی یابند؟

منظور رنگ چادر نیست، بلکه بررسی ریشه این حرف هاست که در صددند، یکی پس از دیگری، به قول خود تابوهای جامعه ما را بشکنند و ما را از مسیر سالم انسانی خویش جدا کنند و به کاروان غربیان ملحق گردانند. اگر چه روزها و دقایقی، رنگش، ساده انگاران و سطحی بینان را اغوا می کند، اما به زودی چهره گریه خود را در آمار فرزندان نامشروع، خانواده های تک والدینی، طلاق های بسیار، نبودن پیوندهای فامیلی و خانوادگی، و عدم پشتیبانی از یکدیگر در مواقع حساس نشان می دهد.

شیطان با هزار سخن بروز و ظهور می کند. تا برای اقسام مختلف، بیراهه ساخته باشد، تا آن جا که عریانی کامل را ارزش می سازد که برای دفاع از آن راهپیمایی می کنند و راه سخن گفتن شیطان نیز القای آن مطالب به ذهن منحرفان و گناهکاران است که قلب شان، باند فرود شیطان است:

«هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ * تَنَزَّلُ عَلى‏ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثیمٍ[شعراء/۲۲۱-۲۲۲] آیا به شما خبر دهم كه شیاطین بر چه كسى نازل مى‏ شوند؟! آنها بر هر دروغگوى گنهكار نازل مى ‏گردند»

بنابراین آنچه که در ماهیت پوشش چادر وجود دارد به اندازه ای ارزنده است که ظواهر آن را توجیه می کند. به این معنا که چادر ارزش معنویش ویژگی های ظاهریش را پوشش می دهد و به نوعی خود حجاب خودش است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:00:00 ب.ظ ]






ما شیعه و پیرو امامانی هستیم که همواره اعمالشان را در راه خدا انفاق می کردند و توصیه این بزرگواران به شیعیان این بود که این عمل را ترک نکنند.اما انفاق کردن شرایطی دارد که باید به آن پایبند بود.این شرایط به شرح زیر است:

1.ﺍﺯ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺎﻝ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﻮﺩ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻛﻢ ﺍﺭﺯﺵ

«ﻳﺎ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺁﻣَﻨُﻮﺍ ﺃَﻧْﻔِﻘُﻮﺍ ﻣِﻦْ ﻃَﻴِّﺒﺎﺕِ ﻣﺎ ﻛَﺴَﺒْﺘُﻢْ ﻭَ ﻣِﻤَّﺎ ﺃَﺧْﺮَﺟْﻨﺎ ﻟَﻜُﻢْ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻟﺎ ﺗَﻴَﻤَّﻤُﻮﺍ ﺍﻟْﺨَﺒِﻴﺚَ ﻣِﻨْﻪُ ﺗُﻨْﻔِﻘُﻮﻥَ ﻭَ ﻟَﺴْﺘُﻢْ ﺑِﺁﺧِﺬِﻳﻪِ ﺇِﻟَّﺎ ﺃَﻥْ ﺗُﻐْﻤِﻀُﻮﺍ ﻓِﻴﻪِ ﻭَ ﺍﻋْﻠَﻤُﻮﺍ ﺃَﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻏَﻨِﻰٌّ ﺣَﻤِﻴﺪٌ»
” ﺍﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ، ﻳﺎ ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺧﺎﺭﺝ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻳﻢ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻴﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻗﺴﻤﺘﻬﺎﻯ ﻧﺎﭘﺎﻙ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻧﺮﻭﻳﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﻴﺴﺘﻴﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻳﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﺍﻏﻤﺎﺽ، ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯ ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﺍﺳﺖ”
(ﺑﻘﺮﻩ- 267).

2.ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﻟﻰ ﻛﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻴﺎﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:

«ﻭَ ﻳُﺆْﺛِﺮُﻭﻥَ ﻋَﻠﻰ ﺃَﻧْﻔُﺴِﻬِﻢْ ﻭَ ﻟَﻮْ ﻛﺎﻥَ ﺑِﻬِﻢْ ﺧَﺼﺎﺻَﺔٌ»
” ﺁﻧﻬﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻣﻘﺪم ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺷﺨﺼﺎ ﺷﺪﻳﺪﺍ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ". (ﺣﺸﺮ- 9).

3.ﺑﻪ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭﻟﻮﻳﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﻴﺮﺩ.
« ﻟِﻠْﻔُﻘَﺮﺍءِ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺃُﺣْﺼِﺮُﻭﺍ ﻓِﻰ ﺳَﺒِﻴﻞِ ﺍﻟﻠَّﻪ»ِ
” ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺷﻤﺎ (ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ) ﺑﺮﺍﻯ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻧﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ”
(ﺑﻘﺮﻩ 273).

4.ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺍﮔﺮ ﻣﻜﺘﻮم ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ:

«ﻭَ ﺇِﻥْ ﺗُﺨْﻔُﻮﻫﺎ ﻭَ ﺗُﺆْﺗُﻮﻫَﺎ ﺍﻟْﻔُﻘَﺮﺍءَ ﻓَﻬُﻮَ ﺧَﻴْﺮٌ ﻟَﻜُﻢْ»
” ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺨﻔﻰ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﺑﺪﻫﻴﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ” (ﺑﻘﺮﻩ 271).

5.ﻫﺮﮔﺰ ﻣﻨﺖ ﻭ ﺁﺯﺍﺭﻯ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ

«ﻳﺎ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺁﻣَﻨُﻮﺍ ﻟﺎ ﺗُﺒْﻄِﻠُﻮﺍ ﺻَﺪَﻗﺎﺗِﻜُﻢْ ﺑِﺎﻟْﻤَﻦِّ ﻭَ ﺍﻟْﺄَﺫﻯ»
” ﺍﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ ﺍﻧﻔﺎﻗﻬﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻨﺖ ﻭ ﺁﺯﺍﺭ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻜﻨﻴﺪ” (ﺑﻘﺮﻩ 264).

6.ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻮﺃم ﺑﺎ ﺍﺧﻠﺎﺹ ﻭ ﺧﻠﻮﺹ ﻧﻴﺖ ﺑﺎﺷﺪ

«ﻳُﻨْﻔِﻘُﻮﻥَ ﺃَﻣْﻮﺍﻟَﻬُﻢُ ﺍﺑْﺘِﻐﺎءَ ﻣَﺮْﺿﺎﺕِ ﺍﻟﻠَّﻪِ»
” ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﻮﺍﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺟﻠﺐ ﺧﺸﻨﻮﺩﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ” (ﺑﻘﺮﻩ 265).

7.ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻮﭼﻚ ﻭ ﻛﻢ ﺍﻫﻤﻴﺖ ﺑﺸﻤﺮﺩ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﺪ

«ﻭَ ﻟﺎ ﺗَﻤْﻨُﻦْ ﺗَﺴْﺘَﻜْﺜِﺮُ»
” ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻨﺖ ﻣﮕﺬﺍﺭ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﺸﻤﺮ”
(ﻣﺪﺛﺮ 6) .

8.ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﻟﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ

«لَنْ ﺗَﻨﺎﻟُﻮﺍ ﺍﻟْﺒِﺮَّ ﺣَﺘَّﻰ ﺗُﻨْﻔِﻘُﻮﺍ ﻣِﻤَّﺎ ﺗُﺤِﺒُّﻮﻥَ»
” ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﻯ ﻧﻤﻰ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻴﺪ”
(ﺁﻝ ﻋﻤﺮﺍﻥ- 92).

9.ﻫﺮﮔﺰ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺎﻟﻚ ﺣﻘﻴﻘﻰ ﺗﺼﻮﺭ ﻧﻜﻨﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺍﻯ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﺎﻟﻖ ﻭ ﺧﻠﻖ ﺑﺪﺍﻧﺪ

«ﻭَ ﺃَﻧْﻔِﻘُﻮﺍ ﻣِﻤَّﺎ ﺟَﻌَﻠَﻜُﻢْ ﻣُﺴْﺘَﺨْﻠَﻔِﻴﻦَ ﻓِﻴﻪِ»
” ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻴﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ”
(ﺣﺪﻳﺪ 7).

10. ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺣﻠﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ، ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﻘﻂ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ

«ﺇِﻧَّﻤﺎ ﻳَﺘَﻘَﺒَّﻞُ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﻤُﺘَّﻘِﻴﻦَ»
” ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺯ ﭘﺮﻫﻴﺰﮔﺎﺭﺍﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ”
(ﻣﺎﺋﺪﻩ 27).

 

منبع : تفسیر المیزان، آیه ۱۲ سوره مبارکه حدید

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:53:00 ب.ظ ]




 

عذاب به معنای عقوبت، مجازات، شکنجه و ایجاد درد شدید است. اصل تعذیب در زبان عربی چنان که راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن کریم بیان کرده، زدن زیاد با انتهای تازیانه و بند شلاق است. از این رو عذاب را می توان معادل شکنجه در زبان فارسی دانست.

در قرآن کسانی که بر خلاف آموزه های عقلانی و وحیانی عمل می کنند، به عذاب، انذار داده شده اند. در این آیات، انواع و اشکال عذاب های دنیوی و اخروی به عنوان عقوبت عصیان کاران بیان شده است. هدف از بیان عذاب ها، ایجاد ترس و خوف در بشر و وادار کردن اختیاری به اطاعت و ترک عصیان است.



انواع عذاب

به سبب گناه های گوناگون عذاب های الهی دارای انواع گوناگونی است. همه عذاب های الهی یکسان و برای دست یابی به یک هدف نیستند. هرچند که می توان گفت که هدف نهایی در همه این موارد، توبه و بازگشت بشر به مسیر اصلی و صراط مستقیم اسلام و تسلیم و اطاعت است.

در آیات قرآنی از نزول باران های توفان زا به عنوان ابزار عذاب (هود آیه۴۴ و آیات دیگر)، عذاب کردن با ابرهای هلاکت بار (شعراء آیات۱۷۶تا ۱۸۹)، نزول آتش سوزنده (قلم آیات۱۷تا۱۹)، بارش برف قرمز(اعراف، آیات۱۳۰و ۱۳۴)، فرو رفتن در زمین (نحل آیه۴۵و اسراء آیه۶۸)، سیل بنیان کن(سباء آیات۱۵تا۱۷)، ثروت و مال(توبه آیه۵۵) به عنوان نمونه ها و مصادیقی از عذاب های الهی یاد شده است که می توان از این نمونه ها پی برد که تنوع عذاب تا چه اندازه است.

عذاب های الهی هم چنین به شکل بسته شدن دهان (یس آیات۶۴و ۶۵)، عذاب آسمانی(بقره آیات۴۷و ۵۸و ۵۹ و عنکبوت، آیات۳۳ و ۳۴)، محرومیت از امداد الهی (آل عمران آیات۲۱و ۲۲و نساء آیه۱۷۳)، مسخ شدن (بقره آیات۶۵و ۶۶)، نابودی محصولات(کهف آیات۳۲و ۳۴و ۴۲) ذلت و خواری(بقره، آیه۹۰)، استیصال و استدراج و لعنت انجام می شود که انسان می بایست همواره هوشیار باشد تا گرفتار یکی از این ها نشود. راه رهایی نیز جز استغفار و توبه در هنگام گناه و خطا و عصیان و انجام واجبات و ترک محرمات در طول عمر نیست.

سبب تنوع عذاب های الهی و اشکال مختلف آن در دنیا و آخرت از آن روست که براساس نظام مجازات الهی می بایست میان گناه و عذاب تناسب باشد (بقره آیات۱۴و ۱۵ و اعراف آیه۵۱ و توبه آیه۶۷ و آیات دیگر) بنابراین، با این که عذاب های الهی حتمی و تردیدناپذیر (انعام آیه۱۳۴) و مختلف هستند، ولی این تنوع و اختلاف به سبب تنوع و اختلاف در گناه و خطایی است که از بشر بروز پیدا می کند.

همچنان که در این آیات و آیات دیگر فلسفه تنوع و اختلاف عذاب ها در دنیا و آخرت بیان شده فلسفه و هدف اصلی ایجاد نظامی به نام نظام مجازات الهی و عذاب نیز بیان شده است. براساس برخی از آیات، هدف و فلسفه وجودی کیفر و پاداش در دنیا و آخرت، تبیین حقانیت هدفمندی جهان هستی می باشد (ص آیات ۲۷ و ۲۸ و نیز جاثیه آیه ۲۲) البته آیاتی چون آیات ۷۴ تا ۷۶ سوره مؤمنون یکی دیگر از فلسفه های عذاب کافران و منحرفان را نجات از طغیان و تضرع به درگاه الهی برمی شمارد.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:41:00 ب.ظ ]





از خیاطی پرسیدند:
زندگی یعنی چه ؟
گفت : دوختن پارگی های
روح با نخ توبه

از باغبانی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت: کاشت بذر عشق
در زمین دلها، زیر نور ایمان ‌

از باستان شناسی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : کاویدن جانها برای
استخراج گوهر درون

از آیینه فروشی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : زدودن غبار ش دل
با شیشه پاک کن
از میوه فروشی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : دست چین خوبی ها
در صندوقچه دل !

«بهترین تعبیر زندگی را برایتان آرزومندم

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:34:00 ب.ظ ]




 

امام صادق علیه السلام:     زیانکار کسی است که عمرش را لحظه به لحظه برباد میدهد. 

 

بحارالانوار ج ۷۸ص۱۵۲

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:21:00 ق.ظ ]




 

طلاق آیه۳:

وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً

‏و به او از جائي كه تصوّرش نمي‌كند روزي مي‌رساند . هر كس بر خداوند توكّل كند ( و كار و بار خود را بدو واگذارد ) خدا او را بسنده است . خداوند فرمان خويش را به انجام مي‌رساند و هر چه را بخواهد بدان دسترسي پيدا مي‌كند . خدا براي هر چيزي زمان و اندازه‌اي را قرار داده است .

آيه 3)- «و او را از جائى كه گمان ندارد روزى مى‏دهد» (و يرزقه من حيث لا يحتسب).
 «و هر كس بر خداوند توكل كند (و كار خود را به او واگذارد خدا) كفايت امرش را مى‏كند» (و من يتوكل على الله فهو حسبه).
 «خداوند فرمان خود را به انجام میرساند و خدا براى هر چيزى اندازه‏اى قرار داده‏است» (ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شى‏ء قدرا).
به اين ترتيب به زنان و مردان و شهود هشدار مى‏دهد كه از مشكلات حق            
 نهراسند، و مجرى عدالت باشند، و گشايش كارهاى بسته را از خدا بخواهند چرا كه خداوند تضمين كرده كه مشكل پرهيزكاران را بگشايد.
آيات فوق از اميد بخش‏ترين آيات قرآن مجيد است كه تلاوت آن دل را صفا و جان را نور و ضيا مى‏بخشد، پرده‏هاى يأس و نوميد را مى‏درد، و به تمام افراد پرهيزكار با تقوا وعده نجات و حل مشكلات مى‏دهد.
در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمود: «خداوند پرهيزكاران را از شبهات دنيا و حالات سخت مرگ و شدائد روز قيامت رهائى مى‏بخشد».

برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 214

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:16:00 ق.ظ ]




?پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :?
مَثَلُ المؤمنِ كالبَيتِ الخَرِبِ في الظّاهِرِ ، فإذا دَخَلتَهُ وجَدتَهُ مُؤنَّقا. و مَثَلُ الفاجِرِ كمَثَلِ القَبرِ المُشرِفِ المُجَصَّصِ يُعجِبُ مَن رآهُ و جَوفُهُ مُمتَلئٌ نَتْنا

?حكايت مؤمن، حكايت خانه اى است كه بيرونش ويرانه است
?اما چون داخلش شوى آن را آراسته و زيبا مى بينى

?و حكايت كافر به مانند گور برجسته گچ كارى شده است
?كه هر كس آن را ببيند، خوشش مى آيد
?اما درونش آكنده از بوى گند است.

 

?كنز العمّال : ۷۳۶ ، ۸۲۷

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:10:00 ق.ظ ]